برای علاقمندان به کارگردانی و یا فیلمهای علمی تخیلی، بیوگرافی «جورج لوکاس» (George Lucas) پیرمردِ کارکشتهی سینما علیالخصوص در این ژانر، میتواند جالب باشد؛ از همین رو در این مطلب برآنیم که شما را با فعالیتها و زندگی او آشنا کنیم.
«جرج لوکاس» یک نویسنده، تهیه کننده و کارگردان شناختهشده بخاطر کسب موفقیتهای بسیار در خلق فیلمهای درخشانی چون «جنگ ستارگان» و «ایندیانا جونز» است. جورج لوکاسِ کارگردان در ماه می سال ۱۹۴۴ در شهر مدستوی کالیفرنیا بهدنیا آمد. او در حومهی شهر رشد کرد، موضوعی که الهام بخش او در فیلم «دیوارنویسی آمریکایی» در سال ۱۹۷۳ شد. او سینما را در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی آموخت و نظر «فرانسیس فورد کاپولا» را به خود جلب کرد؛ کسی که به او کمک کرد تا وارد صنعت سینما شود. لوکاس بهخاطر نوشتن و کارگردانی «جنگ ستارگان» و خلق مجموعه فیلمهای «ایندیانا جونز» مشهور شد. همچنین او یک کمپانی افکتهای ویژهی «نور و جادوی صنعتی» را بنیاد نهاده است.
زندگی ابتدایی او در حومهی خوابآلود شهر مدستو سپری شد و علاقهی شدیدش به ماشینها و مسابقههای موتورسواری، الهام بخش او در فیلم «دیوارنویسی آمریکایی» شد تا او به خاطر این اثر با بودجهی ناچیز نامزد اسکار شود. قبل از اینکه لوکاسِ جوان، با لنز دوربین سینما آشنا شود، میخواست رانندهی خودروی مسابقهای شود؛ اما یک تصادف کشنده در ماشین فیات ارتقایافتهی او، درست چند روز قبل از فارغالتحصیلی از دبیرستان، ذهنیت او را تغییر داد. به جای آن، او به دانشگاه رفت و علاقهی خود را در سینما و حقههای دوربین گسترش داد.
به دنبال توصیهی یک دوست، او از کالج به مدرسهی فیلمسازی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی انتقالی گرفت. آنجا او یک فیلم کوتاهِ پیشرو و علمی تخیلی به نام «هزارتوی الکترونیک: تیاچایکس ۱۱۳۸-۴ای بی» را ساخت و زیر بال و پر «فرانسیس فورد کاپولا» به موفقیتهایی رسید، کسی که این استعدادِ رهاشده و علاقمند فعال را کشف کرد. کاپولا، «برادران وارنر» را قانع کرد تا ورژن طولانی فیلم را بسازند و اگرچه تعداد کمی از منتقدان، مفاهیم فلسفی عمیقی را پشت همهی افسونگریهای تکنیکی آن فیلم، تصدیق کردند؛ اما فیلم «تی چی ایکس ۱۱۳۸» (عنوان جدید)، به طور وحشتناکی در سال انتشارش یعنی ۱۹۷۱ شکست خورد.
اگرچه لوکاس حالا از شکست اولین فیلمش، ترسیده بود اما مشغول ساخت پروژهی بعدی خودش با نام «دیوارنویسی آمریکایی» شد. فیلمی که در سال ۱۹۷۳ منتشر شد.
این فیلم چند استعداد جوان همچون «ران هاوارد»(Ron)، «ریچارد دریفوس» (Richard Dreyfuss) و «هریسون فرد»(Harrison Ford) را معرفی کرد و فیلم به عنوان یک تصویرگری خوب از جوان آمریکایی بیمیلِ سال ۱۹۶۲ مورد تصدیق قرار گرفت و البته به زبان خود لوکاس: یک زندگی گرم و امن و بدون درگیری! این فیلم تنها با ۷۸۰ هزار دلار ساخته شد و بیش از ۱۰۰ میلیون دلار سود کرد.
این فیلم پنج نامزدی جایزهی آکادمی را در بخش بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی برای لوکاس به ارمغان آورد و هنوزه این فیلم به عنوان یکی از موفقترین فیلمهای با بودجهی کم، در تاریخ سینما شناخته میشود.
اکنون لوکاس که اعتماد حمایت کنندگانش را دوباره به دست آورده بود، به سمت ساخت یک سریال برای هر صبح شنبهی کودکان رفت که ماجرایش افسانهای بود، فلاش گوردون (Flash Gordon) و فانتزی کامل و ماجراجویی که به فراتر از تصور پیرامون فضا قدم میگذاشت.
این پروژه به طور اتفاقی تبدیل به فیلم بلندی به نام جنگ ستارگان گشت که در ماه می سال ۱۹۷۷ منتشر شد. جنگ ستارگان با جلوههای ویژهی منحصر بفرد و مناظر فانتزی و کاراکترهای فریبندهاش، تماشاگران را مسحور خود کرد. این فیلم با بودجهی ۱۱ میلیون دلاری ساخته شد و با اکرانش در سرتاسر جهان به سودی بالغ بر ۵۱۳ میلیون دلار دست یافت.
لوکاس داستان «جدای» را ادامه داد و در اپیزود پنجم: «امپراطوری ضربه میزند» (۱۹۸۰) و در اپیزود ششم: «بازگشت جدای» (۱۹۸۳) را تولید کرد. در همین اثنا، او یک مرکز هنری جلوههای ویژه به نام «نور و جادوی صنعتی» را تاسیس کرد. همچنین یک استودیوی صدا به نام «صدای اسکای واکر» را تأسیس و شروع به کنترل هرچه بیشتر روی فیلمهای تولیدشدهی پایان یافتهاش کرد. او سرانجام مرکز تولید فیلم خودش را با نام «امپایر» ساخت؛ مرکزی که خارج از تاثیر نظارت هالیوود و در تپههای مارین در کالیفرنیا واقع شده است.
پیروِ کار روی «جنگ ستارگان»، لوکاس مجموعه فیلمهایی را گسترش داد که یک باستان شناس مقاوم اما بامزه به نام «ایندیانا جونز» را به تصویر میکشید. او ضدقهرمان جنگ ستارگان یعنی هریسون فورد (Harrison Ford ) را در نقش کوچکی بازی داد و استیون اسپیلبرگ هم برای کارگردانی فیلم مهاجمان صندوق گمشده (۱۹۸۱) اعلام آمادگی کرد. به جای فضای عمیق، لوکاس دوباره موفقیت قبلیاش را در فیلمی که ایندینا جونز با نازیها برای کشتی کوونانت نبرد میکرد تجربه نمود.
لوکاس به خلق داستانها کمک کرد و به عنوان تهیه کننده روی دو دنبالهی فیلم مشغول به کار شد. فورد به همراه «کیت کپ شاو» (همسر آینده ی اسپیلبرگ) در فیلم «ایندیانا جونز و معبد مرگ (۱۹۸۴)»، درخشید و در «ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی (۱۹۸۹)»، حضار باید با پدر قهرمان ملاقات میکردند، نقشی که «شون کانری» (Sean Connery) آن را بازی کرد. بعد از سومین فیلم «ایندیانا جونز»، لوکاس آمادهی بازگشت به مجموعه فیلمهایی شد که او را در جهان مشهور نمود: جنگ ستارگان.
در نهایت، تکنولوژی به پایِ خیال خلاقِ لوکاس برای ساخت حماسهی علمی تخیلی مشهورش رسید. او تواناییهای نور و جادوی صنعتی را آن هنگام که مسئول خلق «دایناسورهای ژوراسیک پارک (۱۹۹۳)» به قصد خلق یک زندگی ترسناک دیده بود.
پیشرفت در تکنولوژی لوکاس را متقاعد کرد که حالا زمان برگشت به فیلم جنگ ستارگان است. اولین فیلم در مجموعه: «جنگ ستارگان: اپیزود یک: تهدید شبح»، در بهار سال ۱۹۹۹ در فضای هیاهوی بیسابقه و انتظارات بالا منتشر شد واکنشها به فیلم متفاوت بود، بعضی از منتقدین و طرفداران جنگ ستارگان، شخصیتها را بچهگانه و فاقد خلاقیت میدانستند. دیگران شاکی بودند که داستان فاقد عمق دراماتیک است. به هرحال هیچکس نتوانست دربارهی کیفیت جادویی فیلمِ دارای تکنولوژی پیشرفتهی لوکاس مشاجره کند.
در دفاع از فیلم اخیر، لوکاس دلیل آورد که «تهدید شبح» فیلمی برای کودکان بوده -چنانکه همهی فیلمهای جنگ ستارگان قبلی چنین تلقی میشد که برای گروه خاصی باشد- «اپیزود دوم: حملهی کلون ها»، در جشنوارهی فیلم تریبکا در ۱۲ میِ سال ۲۰۰۲، مقام نخست را کسب کرد. سومین و آخرین اپیزود: «انتقام سیت»، در میِ سال ۲۰۰۵ شروع به کار کرد.
در سال ۲۰۰۸، لوکاس آخرین بخش از سریهای ایندیانا جونزش را عرضه کرد. او به عنوان یکی از نویسندهها و همینطور تهیه کنندهی فیلم به خدمت گماشته شد؛ درحالیکه «استیون اسپیلبرگ» به عنوان کارگردان کار میکرد. «هریسون فورد» به عنوان باستانشناس ماجراجوی نامدار در «ایندینا جونز و قلمرو جمجمهی بلورین» بازگشت و «کیت بلانشت» (Cate Blanchett) و «شیا لبوف» (Shia LaBeouf)، به این چالش جدید پیوستند. فیلم در یکی از بزرگترین نمایشهای تابستانی، خود را نشان داد. لوکاس به عنوان تهیه کنندهی نوع متفاوتی از فیلم اکشن در سال ۲۰۱۲ به کار گماشته شد. او بعد از سالها کار، قابلیت این را داشت که داستان خلبانان آمریکایی-آفریقایی را به فیلمی به نام «دم قرمزها» تبدیل کند. در این درام مربوط به جنگ جهانی دوم، «کوباگودینگ.جی.آر» (Cuba Gooding Jr)، «تریس هاوارد» (Terrace Howard)، «نیت پارکر» (Nate Parker) و «دیوید اویلو» (David Oyelow) درخشیدند. «دم قرمزها» ممکن است یکی از آخرین کارهای لوکاس باشد. البته به استثنای نسخهی جدید احتمالی ایندیانا جونز.
او اظهار کرد که در حال کنارهگیری از بلاک باسترهای بزرگ است و قصد دارد کارهای کوچکتر و داستانهای شخصیتری را بسازد. لوکاس در اکتبر سال ۲۰۱۲ تصمیم گرفت که کمپانی خودش (لوکاس فیلم) را به کمپانی «والت دیزنی» بفروشد و به این ترتیب او حدود ۴۰ میلیون از سهام دیزنی را به عنوان بخشی از سهمش برداشت. در این میان دیزنی حقوق مجموعهی موفق «جنگ ستارگان» را دریافت کرد و بخش بعدی آن یعنی: «جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد» را در دسامبر ۲۰۱۵ منتشر کرد.
به علاوهی کارگردان شدن، لوکاس وقت خود را اختصاص به بهبودِ آموزش از طریق «بنیاد آموزشی جرج لوکاس»، کرده است که حدود سال ۱۹۹۰ تاسیس شد. این سازمان استفاده از آموزشهای بر پایهی پروژه و آموزش تیمی را تشویق میکند، و این بخشی از کارها در میان دیگر اصلاحات آموزشی آنان است.
مأموریت بنیاد، عمیقاً وابسته به خودِ لوکاس است، کسی که سالها عنوان پدر تنها را برای دخترش «آماندا» بعد از طلاق از تدوینگر فیلم: مارسیا (گریفین) لوکاس داشته است، طلاقی که در سال ۱۹۸۳ انجام شد. پیرو جدایی آنان، لوکاس همچنین دو بچهی دیگر به نامهای «کتی» و «جت» را به فرزندخواندگی پذیرفت.
در ژانویهی ۲۰۱۳، لوکاس اظهار کرد که نامزدِ ملودی هابسن، رییس شرکت سرمایهگذاری آریل است. لوکاس ۶۹ ساله و هابسن ۴۴ ساله در ژوئن ۲۰۱۳ در شهر مارین ایالت کالیفرنیا، در اسکای واکر ازدواج کرده و خیلی زود صاحب دختری به نام اورست شدند.
انیمه
#سریال خاندان اژدها
#آشپزی
#خراسان جنوبی