زمانی با کمبود دانش در جوامع مواجه بودیم و افراد کمی در موسسات آکادمیک آموزش لازم را دیده بودند. اما امروزه تحصیل کرده‌های زیادی داریم، اما جای خالی خلاقیت در میان این قشر به شدت به چشم می‌خورد.

جامعه تاکید زیادی بر اهمیت امر آموزش دارد. به طوری که گرفتن نمرات خوب در یک موسسه‌ی آموزشی معتبر و رفتن به یک دانشگاه عالی نشان از آینده‌ی درخشان افراد دارد و نتیجه این که اکنون با نسلی مواجه هستیم که عمدتا تحصیل کرده هستند.

مدارس سعی دارند که اطلاعات را در مغز ما فرو بکنند. حتی اگر در حال ادامه تحصیل باشیم بخشی از خلاقیت ذهنی ما سرکوب شده است.

در حالی که امروزه، خلاقیت حرف اول را می‌زند؛ چرا که مهم‌ترین عامل موفقیت هر صنعتی خلاقیت است. وقتی وارد جامعه می‌شویم مشکلات و موانع از همه جا سرازیر می‌شوند. و خیلی زود متوجه می‌شویم که فاقد خلاقیت کافی برای حل آن‌ها هستیم.

در افراد تحصیل کرده دو نوع فرآیند تفکر شناسایی شده است: تفکر همگرا و تفکر واگرا. آموزش و پرورش بیشتر بر روی تفکر همگرا تاکید دارد. در این روش یک پاسخ مسلم و قطعی برای حل هر مسئله در نظر گرفته می‌شود. اما در واقعیت به تفکر واگرا نیازی بیشتری داریم. در این فرآیند باید به دنبال بیش از یک راه حل برای حل مسائل باشیم که این امر نیازمند خلاقیت است.

تفکر واگرا چقدر مهم است؟

طی مطالعه‌ی انجام شده توسط عصب شناسی به نام نانسی سی. اندرسون، وی به این نتیجه رسید که ضریب هوشی یا همان IQ ربطی به خلاقیت افراد ندارد. در حالی که تفکر واگرا به این موضوع ارتباط دارد. او نوشته است:

با فرض این که خلاقیت، خصیصه‌ای است که افراد در مقادیر مختلف دارند، افرادی که نوع تفکر واگرا را دارند در بالاترین رده قرار می‌گیرند.

مدارس، دانشی را که به آن احتیاج داریم (یا نداریم!) برای ما فراهم می‌کنند و به اندازه‌ی کافی در حوزه‌ی تفکر همگرا آموزش دیده‌ایم. اما پس از ترک مدرسه و دانشگاه نیاز به تقویت تفکر واگرا داریم.

خود را به چالش بکشید

اغلب ما وقتی با یک مسئله مواجه می‌شویم فقط به یک، دو و نهایتا سه گزینه فکر می‌کنیم. پس از آن مزایا و معایب گزینه‌ها را بررسی می‌کنیم. در ۹۰ درصد مواقع تمام گزینه‌های ما رد می‌شوند و از خودمان ناامید می‌شویم.

همه‌ی ما این شرایط را تجربه کرده‌ایم: در یک جلسه فرد A پیشنهادی مطرح می‌کند و بقیه راجع به آن نظر می‌دهند. سپس فرد B پیشنهاد دیگری مطرح می‌کند و دوباره همین روند تکرار می‌شود. در نهایت همه پیشنهادات خود را به اشتراک می‌گذارند تا در این میان بهترین گزینه انتخاب شود.

می توانید تصور کنید که این کار چقدر بی فایده است؟!

در اینجا شما را به یک چالش دعوت می‌کنیم: وقتی با یک صورت مسئله روبرو می‌شوید، سعی کنید حداقل ۱۰ گزینه برای آن ارائه دهید و برای لحظه‌ای امکان عملی شدن آن‌ها را در نظر نگیرید.

برای مثال رییس‌تان از شما می‌خواهد تا مشکل کمبود بازدید وبسایت شرکت را برطرف کنید. روال معمول این است که پیشنهادی دهید و گزینه‌ها را ارزیابی کنید. اما با استفاده از تفکر واگرا، ابتدا باید بسیاری از ایده‌های مختلف را بررسی کنیم. مثلا این که اینستاگرام می‌تواند بازدیدکنندگان جوان‌تری را جذب خود کند. طراحی سایت را تغییر دهیم. مشکل باگ‌ها را حل کنیم یا ویژگی‌های جدید اضافه کنیم. پس از تهیه‌ی چنین فهرستی، هر گزینه را سبک سنگین می‌کنیم.

۱۰ ایده زیاد است! از کجا بیاوریم؟

مت ریدلی، نویسنده‌ی بریتانیایی متون علمی مفهومی به نام «idea sex» را مطرح می‌کند که معنای ترکیب دو ایده است که از تولید مثل آن‌ها(!) ایده‌ای جدید درست می‌شود. این روش در مواقعی که ایده‌هایتان تمام شده است واقعا مفید است.

در این کنفرانس TED در خصوص این روش توضیحات بیشتری داده شده است.

چه کار کنیم وقتی حتی یک ایده هم نداریم؟

استیو جابز یک بار در جایی گفت: «خلاقیت تنها ارتباط دادن چیزها با یکدیگر است». ضمن این که او بر این باور بود: «بسیاری از مردم نقاط کافی برای وصل کردن ندارند؛ چرا که موارد متنوعی را تجربه نکرده‌اند». از این رو برای خلاق بودن نیاز به پایگاهی از دانش وسیع داریم.

آیا تا به حال شده است که در حال مرور پست‌های فیسبوک باشید، به یک پست چالشی برخورد کنید و بدون خواندن آن صرف نظر کنید و بدانید که به آن موضوع علاقه‌مند نیستید؟ گاهی اوقات نسبت به دانشی که قرار است جذب کنیم وسواس شدیدی داریم. در واقع تفکر همگرا این ذهنیت را در ما نهادینه کرده است که بلافاصله به هر موضوعی بله یا نه بگوییم.

خلاقیت ارتباطی به تعداد زیاد ایده‌ها ندارد

خلاقیت را با تعداد زیاد ایده‌های خود اشتباه نگیرید. در واقع خلاقیت توانایی تبدیل ایده‌های انتزاعی به راهکارهای عملی است. همیشه هنگام ایده پردازی به خاطر داشته باشید که با تفکر واگرا می‌توانید ساده‌تر فکر کرده و در نهایت خلاقیت خود را افزایش دهید.