در طول تاریخ، افراد باهوش زیادی ادعا کردهاند که زندگی بدون فراوانی و اشیای اضافی کیفیت بهتری خواهد داشت و در مقابل افراد باهوش دیگری هم بر این باور بودهاند که زندگی با فراوانی، بهتر خواهد بود.
در سال ۲۰۱۷، این اختلاف نظر در طراحی داخلی هم خود را نشان داد. از نظر مینیمالیستها هر چه چیدمان خلوتتر باشد، بهتر است. از این رو مینیمالیستها در طراحی داخلی به دیوارهای سفید، مبلمان سفید و محدود کردن زیبایی به اصول اولیه اکتفا میکنند تا فضا را آرامش بخش کنند. در مقابل از نظر ماکسیمالیستها هر چه فضا شلوغتر باشد، بهتر است! در طراحیهای آنها از رنگها و الگوهای زیادی استفاده میشود و گستردگی تنوع وجود دارد.
با این حال، مینیمالیست یا ماکسیمالیست بودن چیزی فراتر از انتخاب مبلمان و آباژور است. هر دوی آنها فلسفههایی هستند که تلاش دارند به ما بگویند چگونه به بهترین وجه فکر، احساس و زندگی کنیم.
بحث مینیمالیست و ماکسیمالیست موضوع جدیدی نیست. همان طور که افلاطون با فلاسفهی معاصر خود در خصوص این که چگونه میتوان به «یودایمونیا» رسید بحث و مناظراتی انجام داد. یودایمونیا یک واژهی یونانی است که به عنوان «انسان رضایتمند» ترجمه شده است. بنابراین از ۲۴۰۰ سال پیش است که مینیمالیستها و ماکسیمالیستها درگیر پاسخ به این پرسش هستند.
مینیمالیست از گذشته تا امروز
آغاز
ریشهی مینیمالیسم در بدبینی است. تلقی امروزی ما از این واژه به معنای کسی است که از جهان خسته شده و نسبت به آن شک و تردید دارد. با این حال، اصل یونانی کلمه به مدرسهی فلسفهای اشاره دارد که کمیت نیاز واقعی ما را مورد پرسش قرار میدهد.
کلبی مسلکهای یونان باستان بر این باور بودند که خوشبختی واقعی ارتباطی به کالاهای مادی و اشیای جهان خارج ندارد. در عوض، خوشبختی واقعی تنها در درون افراد وجود دارد. به همین دلیل، خوشبختی امری است که هر کس توانایی رسیدن به آن را دارد.
دیوژن یکی از چهرههای معروف کلبی مسلکها بود. او فیلسوفی بود که از کل دارایی دنیا دارای یک ردا، یک عصا، یک کیسه نان و یک بشکه داشت که نقش خانهی وی را ایفا میکرد. به نقل از برخی منابع، زمانی که اسکندر مقدونی به دیدار وی رفت از او خواست که هر چه نیاز دارد از اسکندر بخواهد. او در پاسخ به امپراتور گفت که جلوی نور آفتاب را گرفته است و اگر ممکن است کنار برود!
عصر مدرن
در دوران اخیر، مینیمالیسم با فیلسوفان آمریکایی و نویسندگانی همچون رالف والدو امرسون و هنری دیوید متولد شد. امرسون متولد ایالات متحده بود و در دوران او، آمریکا هنوز سعی داشت تا خود را کشف کند. او متوجه شد علی رغم این که سیاست ایالات متحده نسبت به اروپا اعلام استقلال میکند، در بین سنتهای اروپا گیر افتاده است. از این رو او خود را در تلهی جهان مادی احساس میکرد.
اکثر ما سعی میکنیم که خوشبختی را پناه خانههای گران قیمت و داراییهای بیشمار حفظ کنیم. امرسون این ایده را رد کرد و به جایش ادعا کرد که هر چه زندگی سادهتر باشد، ارتباط با طبیعت بهتر خواهد بود.
این فلسفه که از آن به عنوان «تعالی گرایی» یاد میشود بعدها توسط ثورو، فلسوف آمریکایی توسعه داده شد. ثورو از زندگی شهری به یک کلبهی چوبی در جنگل نقل مکان کرد تا زندگیاش کاملا به خودش متکی باشد و از پرداخت مالیات به عنوان نوعی اعتراض سیاسی جلوگیری کند. وی به این نتیجه رسید که برای رسیدن به حال خوشی که افلاطون آن را وصف کرده بود به خیلی چیزها نیازی ندارد.
ریشههای ماکسیمالیست و گسترش آن
آغاز
ریشههای ماکسیمالیست هم به دوران غرب باستان بر میگردد. اپیکوریها در پاسخ به کلبیها راه و روش متفاوتی را پیش گرفتند. این افراد بر این باور بودند که مهمترین مسئله در زندگی لذت جویی است و باید خود را از شر موارد غیر ضروری زندگی خلاص کرد. از نظر آنها هر چیزی که احساس خوبی در آنها ایجاد میکرد، حتما خوب بود!
با این حال، اپیکوریان میدانستند که لذت هم حد و اندازه دارد؛ چرا که گاهی اوقات لذتهای کوتاه میتوانند مانع رخ دادن لذتهای بلند مدت شود. از نظر اپیکوریها لذتهای کوتاه مدت گاهی گران تمام میشوند. از این رو راز خوشبختی را در این میدانستند که از هزینهی لذتهای خود آگاه باشند.
صد سال بعد، شخصی به نام اسکار وایلد اولین رمان خود به نام «تصویر دوریان گری» را نوشت. برای وایلد، زیبایی هنر در بی استفاده بودن آن بود! چرا که برای زنده ماندن آب و غذا کافی محسوب میشد. بنابراین خانهای که فقط یک تختخواب و میز غذاخوری دارد بسیار زشت است! در واقع خانهای به شدت زیبا است که دارای اشیایی غیر ضروری جذاب مانند مجسمه، تابلوی نقاشی، تعداد زیادی کتاب، صندلیهای راحتی و یک پیانوی بزرگ باشد. به این ترتیب، فلسفهی زیبایی شناسی وایلد، اساس ماکسیمالیست شناخته شده است.
عصر مدرن
درک امروزی ما از ماکسیمالیسم عمدتا توسط پست مدرنیسم تعریف شده است. رمانهایی مانند «حراج جنس شماره ۴۹» اثر توماس پینچون خود را محدود به داستان گویی در یک مکان و زمان خاص نمیکنند. این رمانها یک بازهی زمانی چند صد ساله را در نظر میگیرند و در طول آن زندگی چند صد کاراکتر را بازگو میکنند. ضمن این که در متن آنها که پرشهای زیادی به زمانهای عقب و جلو دیده میشود.
فایدهی مینیمالیسم چیست؟
چهرهی معروف دیگری که تحت تاثیر تفکر ثورو قرار گرفت، گاندی بود. گاندی که در شرایط امپراتوری بریتانیا در اوایل قرن بیستم زندگی میکرد به این نتیجه رسید که برای زنده ماندن نیازی به استفاده از کالاهای انگلیسی ندارد. سرانجام، وی مصم شد که فقط به ملزومات زندگی کفایت کند. علاوه بر این، وی از «نافرمانی مدنی» شخص ثورو هم تاثیر گرفته بود. پس به جای اعتراض علیه حکومت بریتانیا با پرخاشگری و خشونت، تصمیم گرفت تا مخالفت خود را به شکل عدم تبعیت نشان دهد. به این ترتیب مالیات پرداخت نکرد. محصولات آنها را نخرید و از قوانین پیروی نکرد. از این رو گاندی خود غذای خود را فراهم میکرد، لباس خود را میدوخت و در نهایت بر روی افکار خود تکیه کرد.
بنابراین مزایای تفکر مینیمالیسم را در دو دسته میتوان قرار داد: مزایای عملی و مزایای فکری.
در عمل، مینیمالیسم به معنای کمتر داشتن اشیای پیرامون به منظور کاهش وابستگی است. از منظر فکری، مینیمالیسم کمک میکند که از قید و بند نیازهایی که فرهنگ جامعه القا میکند رها شوید.
طرز فکر مستقل
مستقل از جامعه بودن (چه از نظر عملی و چه فکری) شما را توانمند میکند تا مستقل از جامعهی خود فکر کنید. به همین دلیل افرادی مثل ثورو و گاندی با استفاده از ایدههای رادیکال، خود را از جامعهی پیرامونشان جدا کردند.
مینیمالیسم به گاندی کمک کرد که درک بهتری از نیاز هندوستان به آزادی از استعمار بریتانیا پیدا کند. ضمن این که به ثورو هم کمک کرد تا به این درک برسد که برده داری غیر قابل دفاع است و باید به پایان برسد. هر چند که این دو ایده به نظر بدیهی میرسند، اما آن زمان این طور نبود؛ چرا که وقتی شما در جامعهی خود حل شده باشید، به راحتی نمیتوانید آن را نقد کنید و باورهای غلط رایج را بشناسید. بنابراین مینیمالیسم اجازه میدهد که در خارج از گود به ایستادگی در برابر افکار و ارزشهای غلط جامعه بایستید. همان طور که شکسپیر گفته است: «چشمها خود را نمیبینند.»
فایدههای ماکسیمالیسم چیست؟
زندگی کوتاه است. اگر کل جهان یک دختر ۱۳ ساله بود، تنها ۵۰ دقیقه آخر عمرش با پدیدهای به نام انسان مواجه میشد. بیشتر این ۵۰ دقیقه هم، انسانها به صورت شکارچیانی بودند که از این مکان به آن مکان میرفتند. در نهایت اولین تمدن مناسب انسان فقط در ۵ دقیقهی آخر شکل میگرفت.
بخش زیادی از این ۵ دقیقه هم مربوط به زندگی بر روی کرهی زمین است. به این ترتیب تمام آنچه میشناسیم و تمام ایدههایی که با آنها زندگی میکنیم ذرهی بی نهایت کوچکی از جهان هستی است.
چنانچه کل تمدن بشر فقط ۵ دقیقه از کل یک زمان ۱۳ ساله باشد، چگونه میتوان به زندگی بشر معنا داد؟ نیهیلیستها بر این باور هستند که هیچ معنایی وجود نداشته و یک دوران ۱۳ ساله فایدهای برای بشر ندارد.
کوتاه بودن عمر را جبران کنید
ماکسیمالیسم، به این پرسش به شیوهی خودش پاسخ میدهد. در حالی که اپیکور و وایلد نمیتوانستند گسترهی جهان را بشناسند، تصمیم گرفتند درک درست و معقولی از زندگی زودگذر پیدا کنند. بنابراین، با توجه به زندگی کوتاه روی زمین، این مردان ترجیح میدهند که لذت را انتخاب کنند.
به این ترتیب ادبیات پست مدرن به استقبال جنون و ازدیاد میرود. هواپیما، اینترنت، تلویزیون، فیلم و تمام این فناوریها جهان را کوچکتر از گذشته نشان میدهند. از این رو مفهوم ماکسیمالیسم چیز بدی نیست. خوب است که بتوانیم در زمان کم چیزهای زیادی تجربه کنیم. در واقع، علم هم ثابت کرده است که کسب تجربههای مختلف میتواند احساس طولانیتر بودن زندگی را القا کند.
در نهایت کدام یک بهتر هستند؟
تمام سران این دو نوع تفکر نشان دادهاند که هم مینیمالیست و هم ماکسیمالیست میتواند شما را خوشحال، ناراضی یا حالتی ما بین این دو قرار دهد. مانند هر رویکرد دیگری هر کدام مزایا و معایب خاص خود را دارند.
اصوات شیشهای فیلیپ گلس به ما نشان داد که زیبایی میتواند در چسبیدن به ملزومات باشد. آلبوم ۴۰ دقیقهای او یک قطعهی مینیمالیستی است که به شش بخش تقسیم شده است. این اثر هنری با اجرای یک آهنگ با ابزارهای مختلف جلوهای از خلاقیت و اصالت را به نمایش میگذارد.
در مقابل، خوانندهای مثل کانیه وست با ارائهی اثری به نام «فانتزی پیچیده تیره زیبای من» حرص هنری ما را با آهنگی پر سر و صدا و شلوغ اقناع میکند.
با این حال، باز هم میتوان گفت که در انتخاب بین ماکسیمالیسم و مینیمالیسم هر کدام ذایقهی خاص خود را میطلبند. چنانچه تشخیص دهید که کدام یک از این دو را بیشتر میپسندید، بهتر میتوانید در مورد انتخاب سبک زندگی مینیمالیست و ماکسیمالیست ایده بدهید.
شب یلدا
#کریسمس
#آشپزی
#خراسان جنوبی