یک استاد دانشگاه پرینستون در اقدامی جالب رزومه‌ای از شکست‌های خود را فراهم کرده است. نگاه کردن به این رزومه می‌تواند امیدبخش افرادی باشد که در مسیری قدم برمی‌دارند و اوضاع همواره طبق مراد آن‌ها پیش نمی‌رود.

خیلی از ما با دیدن رزومه‌ی عالی یک دوست یا یک متقاضی کار احساس حقارت و کم بودن را تجربه کرده‌ایم. از این رو، ممکن است وقتی فردی با تحصیلات عالی و مهارت‌های حرفه‌ای را ببینیم، احساس کنیم که آن فرد نسبت به ما برتری بیشتری دارد.

با این حال هر رزومه‌ی تاثیربرانگیزی حقایق پنهانی در خود دارد. به طوری که به ازای هر موفقیتی که در رزومه درج شده است شکست‌های زیادی وجود داشته‌اند. مانند تقاضاهای بورسیه‌ای که رد شده و درخواست‌های کاری که احمقانه تلقی شده‌اند.

در واقع، افراد در رزومه‌ی خود بخش‌های موفق زندگی خود را به نمایش می‌گذارند که بخش کوچکی از تجربه‌های آن‌ها را در بر می‌گیرد و به مهم‌ترین بخش‌های زندگی آن‌ها اشاره نشده است.

با این حال، یوهانس هاشوفر، استاد روانشناسی دانشگاه پرینستون، در یک ایده‌ی جدید رزومه‌ای از شکست‌های خود فراهم کرده است. در این رزومه، هاشوفر به درجاتی اشاره کرده که به آن‌ها نرسیده است، بودجه‌های تحقیقاتی که موفق به دریافت آن‌ها نشده و مقالاتی که توسط ژورنال‌های گوناگون رد شده است.

هاشوفر نوشته است:

بیشتر تلاش‌های من با شکست مواجه شدند. اما در پایان شکست‌ها نامرئی هستند و موفقیت‌ها به چشم می‌آیند. این که بییشتر موارد برای من جواب نداد برای دیگران جالب و تاثیربرانگیز است. در واقع آن‌ها بیشتر شکست‌های خود را به خودشان نسبت می‌دهند تا این که ناکامی‌های خود را به شانس و اتفاقات و روزهای بد نسبت دهند.

هاشوفر اولین ایمیل شکست‌های خود را در سال ۲۰۱۱ به هدف حمایت از یکی از دوستانش که با شکست حرفه‌ای مواجه شده بود، نوشت. از آنجا که این رزومه با بازخورد مثبتی مواجه شد، وی تصمیم گرفت تا آن را عمومی کند. هاشوفر گفت:

امیدوارم که این رزومه چشم‌انداز دانشجویان و همکاران در زمان‌هایی باشد که اوضاع خوب پیش نمی‌رود.

هاشوفر افزود که رزومه‌ی او به این علت کوتاه است که بعضی از شکست‌های خود را فراموش کرده است. در واقع یک رزومه‌ی بلند از شکست‌ها می‌تواند به این معنا باشد که فرد موارد زیادی را امتحان کرده است.

ایده‌ی اولیه‌ی رزومه‌ی شکست‌ها، در سال ۲۰۱۰ در مقاله‌ی ملانی استیفان در ژورنال Nature منتشر شد. او در مقاله‌ی خود عنوان کرد که بازگو کردن شکست‌ها به دیگران کمک می‌کند که با ناکامی‌های خود بهتر کنار بیایند؛ در حالی که ما انواع شکست‌ها و پیروزی‌ها را در زندگی حرفه‌ای خود تجربه می‌کنیم، اما مردم فقط دستاوردها را مشاهده می‌کنند که این موضوع ناامیدکننده به نظر می‌رسد.

استفان می‌نویسد:

همانند دانشمندان، ما روایتگر موفقیت‌های خود هستیم و شکست‌های مان از دید خود و بقیه نامرئی باقی می‌مانند. در واقع دانشمندان فقط موفقیت‌های خود را در بوق و کرنا می‌کنند. از این رو پس از تجربه‌ی هر شکستی احساس افسردگی می‌کنیم.

استفان به مردم پیشنهاد می‌کند که رزومه‌ی شکست‌های دیگران را بخوانند تا به خود یادآوری کنند که شکست بخشی اساسی از زندگی یک دانشمند است که می‌تواند الهام بخش دیگر همکاران باشد.

استقان خاطر نشان می‌کند که فقط ۱۵ درصد تقاضاهای مربوط به بورسیه‌ی تحصیلی به نتیجه‌ی مثبت می‌رسد. این بدان معنا است که هر ساعتی که صرف نوشتن یک درخواست کمک هزینه‌ی مالی می‌کنیم، ۶ درخواست ما بی‌فایده خواهد بود.

ضمن این که این نسبت در جنبه‌های دیگر زندگی هم صدق می‌کند. بسیاری از صاحبان معروف کسب و کارها مانند هنری فورد و دبلیو.اچ مکی، قبل از رسیدن به جایگاه خود، شکست‌های پشت سر همی را تجربه کرده‌اند. علاوه بر این که به نظر می‌رسد نویسندگان و موسیقی‌دان‌ها هم از این قاعده مستثنی نبوده و قبل از ارائهی آثار شاهکار خود طعم شکست‌های پیاپی را چشیده‌اند.