نام دکتر محمدحسن گنجی نه‌تنها در تاریخ علم، بلکه در قلب مردمان بیرجند جاودانه شده است. دانشمندی که هواشناسی را متحول کرد، اما همیشه دغدغه فرهنگ و هویت زادگاهش را داشت. این گزارش، روایتی از زندگی، خاطرات و آرزوهای ناتمام او برای خراسان جنوبی است.

در روزهایی که آفتاب صبورتر از همیشه بر دشت خراسان جنوبی می‌تابد، یادی زنده می‌شود از مردی که همچون خورشید، گرمابخش جان‌ها و اندیشه‌ها بود. دکتر محمدحسن گنجی؛ نامی که در تاریخ علم جغرافیا و خاطره مردمان بیرجند، چون نگینی می‌درخشد.

صبحی آرام علی احسانی‌مقدم، کارشناس برجسته اسناد و مدارک، پژوهشگر فرهنگ و هویت، مهمان «روزنامه آوای خراسان جنوبی» می‌شود، او از دکتر محمدحسن گنجی می‌گوید؛ نه صرفاً به‌عنوان دانشمندی فرزانه، بلکه به‌عنوان دوستی مهربان، یاوری دلسوز، و پدری معنوی برای بسیاری از جوانان این دیار.

احسانی مقدم اینطور آغاز می‌کند: آشنایی من با استاد گنجی به دهه هشتاد بازمی‌گردد، همان روزهایی که تهران غریبه بود؛ اما انجمن بیرجندی‌های مقیم پایتخت، پناهی گرم برای غربت‌نشینان شده بود. آنجا بود که در جمعی صمیمی، مردی را شناختم که ساده می‌نشست، آرام حرف می‌زد و به‌سان پدری، به حال و آینده همه ما دل می‌سوزاند.

پناهی برای غریبه‌ها؛ صدای گرم در پایتخت سرد

در روایت علی احسانی‌مقدم، دکتر گنجی نه یک استاد دانشگاه، بلکه حکیمی مردمی بود. مهربان، فروتن، و عاشق زادگاهش. او به یاد می‌آورد: دکتر گنجی، نه‌تنها در جلسات علمی بلکه در بزنگاه‌های زندگی، پشتیبان بود. وقتی هنوز درگیر مراحل استخدام بودم، او بود که دستم را گرفت و گفت: تو باید ادامه دهی، نه برای خودت، برای خراسان جنوبی. کلامش پر از حسرت می‌شود وقتی به آرزوی بازگشت دکتر به بیرجند اشاره می‌کند. آن آرزوی ناتمام... «پس از فوت همسرشان، دکتر دلش می‌خواست به بیرجند برگردد. حتی نامه‌هایی به رؤسای دانشگاه نوشت، اما هیچ‌کدام جدی نگرفتند. او آماده بود تا سال‌های پایانی عمرش را در خدمت جوانان و فرهنگ این دیار بگذراند، ولی دریغ...»

بازگشت به زادگاه؛ رؤیایی که خاک خورد

احسانی‌مقدم مکثی می‌کند. سکوت، سنگین می‌شود. بعد آرام ادامه می‌دهد: دکتر گنجی، گنجی بود از آن نوع که اگر صدسال دیگر هم بگذرد، هنوز درباره‌اش حرف خواهیم زد. او کسی بود که جغرافیا را از تنگنای سنت بیرون آورد و به افق‌های مدرن گشود. در حوزه هواشناسی، او مرجع جهانی بود، اما هیچ‌گاه غرور به دلش راه نیافت. در توصیف‌هایی که از منش و رفتار دکتر گنجی می‌شنوم، یک تصویر پررنگ‌تر از بقیه در ذهنم نقش می‌بندد: پیرمردی که با دست‌های لرزانش برای مهمان چای می‌آورد، و در اوج مقام و دانش، فروتنی را سرلوحه زندگی کرده است.

 مردی با قلبی کودکانه و ذهنی فناورانه

احسانی‌مقدم لبخندی محو می‌زند: دکتر به کامپیوتر هم علاقه‌مند بود. باوجود سن بالا و ضعف شنوایی، با جدیت در کلاس‌های آموزشی شرکت می‌کرد. روزی گفت: اگر خدا عمر بدهد، می‌خواهم برنامه‌نویسی هم یاد بگیرم. باورش سخت است، اما او تشنه یادگیری بود تا واپسین لحظات.

دکتر گنجی، فقط یک نام نبود؛ او آینه‌ای بود که بزرگی روح و اصالت خراسان جنوبی را بازتاب می‌داد. اکنون که در سالروز تولدش، خاطراتش مرور می‌شود، گویی بوی خاک باران‌خورده بیرجند در هوا پیچیده و صدای او، آرام و صبور، هنوز در گوش جان می‌پیچد.

دغدغه‌ای برای حفظ هویت و فرهنگ خراسان جنوبی

زنده‌یاد دکتر گنجی علاقه ویژه‌ای به بیرجند و خراسان جنوبی داشت؛ علاقه‌ای که در رفتار و خواسته‌هایش کاملاً مشهود بود. احسانی‌مقدم می‌گوید: ایشان همیشه تأکید داشت که هویت و فرهنگ استان باید حفظ و ارتقا یابد. دکتر گنجی دوست داشت مرکزی از اسناد و کتابخانه ملی در استان راه‌اندازی شود تا پژوهشگران و علاقه‌مندان به تاریخ و فرهنگ خراسان جنوبی دسترسی بهتری داشته باشند. این خواسته نشان‌دهنده دلسوزی عمیق ایشان برای استان و مردمش بود.

در پایان این گفت‌وگوی پرشور و صمیمی، به جمله‌ای از احسانی‌مقدم می‌رسم که چکیده تمام این روایت‌هاست: «من در اندازه‌ای نیستم که بخواهم دکتر گنجی را معرفی کنم. او گنجی بود که بزرگان جهان باید درباره‌اش سخن بگویند».