لئون هدر از تحلیل‌گران به نام ایالات متحده است که اخیرا به بررسی رویکرد ترامپ در مورد خاورمیانه پرداخته است.

لئون هدر (Leon Hadar) در خصوص سیاست‌های رییس جمهور ایالات متحده در خاورمیانه می‌گوید:

 ترامپ تصمیم گرفته است با خاورمیانه وارد توافق شود. همان طور که ایالات متحده در اوج جنگ سرد به سراغ حاکمان مستبد و دیکتاتور منطقه رفت.

 هدر نوشته است:

این رویکرد، نوعی استراژی بود که خوب جواب داد و توانست موجب دسترسی غرب به منابع انرژی و همچین منافع شوروی شود.

هدر، با تحلیل‌های خود نشان می‌دهد که ایالات متحده با حمایت قوی از شرکای اهل سنت و اسراییل به دنبال برقراری ثبات وضعیت موجود و حفظ افراطی گرایی است. در رویکرد جدید، سیاست بر این بود که اسرائیل به قلدری خود در منطقه ادامه دهد و عرب‌های میانه رو قانع شوند که بین فلسطین و اسرائیل سازش برقرار کنند.

ترامپ فکر می‌کند که با بازگشت ایالات متحده به شیوه‌ی قدیمی، خواهد توانست مسیری را که همتایان قبلی اش در آن شکست خوردند را با موفقیت به ثمر برساند.

با این حال دلایلی وجود دارد که شبهاتی به امیدواری ترامپ وارد می‌کند. شکی نیست که سیاست‌های بوش و اوباما در خاورمیانه به شکست‌های پر هزینه‌ای منجر شد و سابقه‌ی بیل کلینتون هم چندان جای افتخاری از خود ثبت نکرد.

در طول جنگ سرد، ایالات متحده تعدادی از کشورهای خاورمیانه را به عنوان بخشی از یک استراتژی گسترده‌تر حمایت کرد. چرا؟ چون می‌خواست از نفوذ اتحادیه‌ی جماهیر شوروی بر منابع انرژی که اقتصاد غرب به آن‌ها وابسته بود، جلوگیری کند. به این ترتیب تلاش کرد تا کشورهایی نظیر سوریه، عراق و مصر را علیه شوروی متحد کرده و در کنار آن از شاه ایران و اسرائیل هم پشتیبانی کند. به این ترتیب حکومت‌های محافظه کار عرب و در نهایت مصر در دهه‌ی ۱۹۷۰ مسکو و متحدانش را ترک کردند.

فرار مردم رقه در سوریه از حملات داعش

وقتی شاه ایران در سال ۱۹۷۹ سقوط کرد ایالت متحده نیروهای ارتش خود را به سرعت برای جلوگیری از نفوذ شوروی برخلیج فارس آماده کرد. با این حال، نیروهای ایالات متحده هنوز هم در خارج از منطقه قرار دارند تا در مواقع لزوم از آن‌ها استفاده شود. پس از آن ایالت متحده بازی توازن قدرت را در منطقه آغاز کرد. از این رو عراق را تحریک کرد که با ایران وارد جنگ شود و سپس در سال ۱۹۹۱ از کویت در برابر عراق دفاع کرد.

اکنون دیگر ایالات متحده رقیبی مانند شوروی سابق در منطقه ندارد که مجبور باشد به کشورهای خاورمیانه باج دو برابر بدهد.

هیچ کدام از شرکای فعلی ایالات متحده استحقاق دریافت حمایت‌های بی قید و شرط وی را ندارند. ۱) مصر که یک حکومت نظامی دیکتاتوری است که اقتصاد رو به زوالی دارد و از نظر استراتژیک متوسط محسوب می‌شود. ۲) عربستان سعودی که یک حکومت بنیادگرای مذهبی است که به او در حمله به یمن و سوریه کمک می‌کند. ۳) اسراییل هم هم‌جهت با یک آپارتاید پیش می‌رود و ۴) ترکیه هم که کشوری مسالمت جو بود اکنون با تمام همسایگان خود مشکل دارد. ترامپ به راحتی فریب خارجی‌هایی مانند عربستان سعودی را خورد که به غرور وی میدان دادند، اما این نوازش در جهت منافع ملی ایالات متحده نبود.

اکنون آمریکا بهتر است به دنبال نزدیک شدن به کشورهایی مانند ایران باشد تا این که حضور خود را در تل آویو، ریاض یا آنکارا عمیق‌تر کند.

دیدار اخیر نتانیاهو و ترامپ در اورشلیم

در پیش گرفتن رویکرد متعادل‌تر کشورهای منطقه را تشویق می‌کند که بیشتر در جهت منافع آمریکا عمل کنند. اگر سعودی‌ها، اسرائیلی‌ها، مصری‌ها و ترک‌ها احساس کنند که روابط ایالات متحده با تهران نزدیک‌تر شده است به فکر بهتر کردن جایگاه خود در خصوص رابطه با آمریکا می‌افتند.

علاوه بر این، این ایده که عربستان سعودی و دیگر عرب‌های میانه رو، فلسطین را متقاعد کنند که آرمان‌های ملی خود را کنار گذاشته و با اسرائیل وارد صلح شود یکی از توهماتی است که دیپلماسی ما را چندین دهه فلج کرده است. ناتان ترال در کتاب جدید خود صراحتا به شفاف سازی موضوع پرداخته است. وی می‌گوید:

 تنها زبانی که آن‌ها درک می‌کنند سازش بین اسراییل و فلسطین است. در حالی که مانع اصلی، ناسازگاری فلسطین و بی‌تفاوتی اسرائیل نیست. در واقع اسرائیل انگیزه‌ای برا صلح ندارد؛ چرا که در این صورت معلوم نیست که در صورت صلح، عمو سام همچنان به حمایت‌های همه جانبه اش ادامه دهد. بنابراین این ایده که فلسطینی‌ها باید انعطاف بیشتری به خرج دهند خنده دار است. پس از یک قرن شکست و تجاوز خیانت به وعده از جانب اسراییل دیگر جایی برای هیچ گونه سازش نمی‌ماند.

من فکر نمی‌کنم که ترامپ راه دیگری در خصوص مسئله‌ی اسرائیل و فلسطین در پیش گرفته باشد به هر حال عمیق‌تر سازی روابط در عربستان سعودی و مصر دستاوردی برایش نخواهد داشت.

حماقت رویکرد ترامپ در روز دوشنبه بیشتر مشخص شد هنگامی که عربستان سعودی به همراه ۵ کشور عرب دیگر به طور ناگهانی اقدام به قطع رابطه با قطر کردند. این که ترامپ عمیقا در آغوش سعودی‌ها رفت باعث ایجاد شکاف بین عربستان و قطر نشد اما وی سعی دارد که با استفاده‌ی ابزاری از این اتفاق به قدرت نفوذ خود اعتبار بدهد! اما عنوان کردن چنین دیدگاهی بیان گر شکنندگی ناتوی عرب(!) بود که ترامپ بایستی آن را مد نظر قرار می‌داد.

علاوه بر این، سهیم دانستن ترامپ در موضوع قطع ارتباط قطر و سعودی می‌تواند به راحتی دسترسی ایالات متحده را به پایگاه‌های هوایی حیاتی اش به خطر بیاندازد.

واکنش ترامپ به حملات تروریستی اخیر تهران هم چندان شفاف نبود. اگر چه وزارت امور خارجه بیانیه‌ای مبنی بر تاسف نسبت به وقوع این فاجعه منتشر کرد؛ اما متن پیام کاخ سفید بیشتر از آن که با ابراز همدردی همراه باشد نوعی کنایه در خود داشت:

ما تاکید کردیم که حامیان تروریسم هم در خطر قربانی شدن آن قرار خواهند داشت.

در مقابل، محمد خاتمی، رییس جمهور وقت ایران در زمان حملات ۱۱ سپتامبر ایالات متحده در پیام خود تروریسم را تقبیح و با ملت آمریکا اظهار همدردی کرد. ضمن این که خاتمی در پیام خود هیچ اشاره‌ای به اقدامات قبلی ایالات متحده نکرد. بنابراین تصورش سخت است که پیام ترامپ را پیام همدردی رییس جمهور آمریکای مدرن دانست!