مدتی است که بازاریابی شبکه ای با ظاهری قانونی در کشور ما شروع به فعالیت کرده است و جوانان زیادی هم با رویای کسب درآمد و رسیدن به ثروت رویایی جذب آن میشوند.
میتوان گفت، اکثر ما حتی برای یک بار هم که شده است به جلسات بازاریابی شبکهای دعوت شدهایم یا دست کم چیزهایی دربارهی آن شنیدهایم. در این مطلب قصد داریم تا با بیان ترکیبی تجربههای شخصی افراد نوعی، نوعی جمعبندی از این تجربه ارائه دهیم.
اولین تماس
تقریبا داستانش برای همه به یک شکل است. دوست یا آشنایی که مدت طولانی از او خبری ندارید، با شما تماس میگیرد.
در اینجا دو حالت وجود دارد: یا به تازگی نمایندهی فروش محصولات شرکتی شده است که باکیفیتتر از آنها در کهکشان راه شیری وجود ندارد تا شما را تشویق (یا حتی مجبور) به خرید کند یا یک موقعیت شغلی سودآور پیدا کرده است که از روی رفاقت میخواهد به شما هم معرفی کند.
در حالت دوم آنها به صورت عجلهای ساعت ملاقاتی را با شما هماهنگ میکنند و اصرار دارند که سر وقت حاضر شوید؛ چرا که فردی که قرار است دربارهی آن شغل با شما صحبت کند شخصیت مهمی دارد و در کمال لطف و دلسوزی، وقت ارزشمندش را به شما اختصاص داده است.
وقتی راجع به نوع شغل از آنها سوال میکنید، پاسخ مشخصی نمیدهند و عجله دارند تا هر چه سریعتر با شما خداحافظی کنند. ضمن این که اصرار دارند پاسخ قطعی را برای تنظیم جلسهی ملاقات از شما جویا شوند. البته هر چند شگرد آزاردهندهای به حساب میآید اما در مواقعی هم کارآمد است؛ چرا که وقتی افراد در اضطرار قرار میگیرند، خیلی نمی توانند اما و اگر کنند و جوانب را از همه لحاظ بسنجند. بنابراین احتمال آن زیاد است که شرکت در جلسه را قبول کنید.
شرکت در جلسهی معرفی
پس از این وارد فاز دوم این فرآیند خواهید شد.
معمولا جلسات یا در خانه برگزار میشوند، یا گزینهای مثل پارک یا کافیشاپ انتخاب میشوند. قبل از شروع جلسه، دوست شما دوباره تماس میگیرد و تاکید میکند که حتما سر وقت حاضر شوید و به هیچ عنوان دیر نکنید.
به محل برگزاری جلسه که رسیدید دوست یا آشنای خود را به همراه فرد مورد نظر میبینید. این فرد که در بازاریابی شبکهای «پرزنتور» نام دارد روبروی شما مینشیند و خیلی دوستانه جویای احوال میشود. برای مثال از وضعیت کاری شما میپرسد. آیا از کارتان راضی هستید؟ ساعت کاری محدودتان نکرده است؟ مایل نیستید حقوق بیشتری دریافت کنید؟ اگر هم بیکار باشید، صحبتهایش را به شکل دیگری مطرح میکند و در مورد شرایط سخت پیدا کردن کار و اوضاع نابسامان اقتصادی صحبت دو طرفهای با شما میکند و این فضا را برای شما مهیا میکند تا کمی از مشکلات خود بگویید.
در نهایت برای معرفی کار، کاغذ آچاری را در مقابل شما میگذارد و با رسم اشکال هندسی توضیح میدهد که وقتی جنس میخواهد از کارخانه به دست مصرفکننده برسد، واسطههای زیادی وجود دارند و همین امر باعث میشود که سود اندکی نصیب تولیدکننده شود؛ در حالی که با حذف واسطهها میتوان تمام سود حاصل از فروش را به تولیدکننده بازگرداند تا او هم بتواند کیفیت بهتری از محصولش را به خریدار ارائه دهد!
سپس توضیح میدهد که در سیستم جدید توزیع کالا، جنس مستقیم از تولیدکننده به مصرف کننده میرسد. چگونه؟ به وسیلهی تبلیغ شفاهی و بیانی. توسط چه کسی: شخص شما.
در این حالت میپرسید: پس در واقع این کار، نوعی بازاریابی است؟
بعضی از پرزنتورها در مقابل کلمهی «بازاریابی» مقاومت خاصی نشان میدهند و سعی دارند تا با بازی با الفاظ اثبات کنند که این کار بازاریابی نیست و در واقع شما یک مشاور فروش یا عنوان رنگ و لعابدارتر دیگری هستید که در عمل تفاوت خاصی بین این واژگان مشاهده نمیشود.
پس از آن که شما در ظاهر قانع شدید که اجناس شرکت کیفیت فوقالعادهای دارند و میتوانید به فامیل و دوستان بدون عواقب شرمندگی معرفی کنید وارد توضیحات عضوگیری میشوند.
در ادامه آنها میگویند که شما با فروش محصولات آنها به درآمد خاصی نخواهید رسید. در واقع باید افراد را به این سیستم معرفی کنید تا بتوانید به درآمد برسید و پورسانتهای حاصل از فروش آنها به حساب بانکی شما واریز شود.
در نهایت با نوشتن تعدادی عدد و رقم در کاغذ و محاسبهی درصدهای مختلف، درآمد هنگفتی را برای شما متصور میشوند. ضمن این که به شما وعده میدهند تا چند سال آینده بازنشسته هستید و میتوانید با سرمایهای عظیم به سراغ کار مورد علاقهی خود بروید و به صنعت مملکت هم خدمت کنید.
ممکن است با این توضیحات هنوز گیج و سر در گم باشید. با این حال احتمالا از شما بخواهند که در مورد این مطلب با کسی صحبت نکنید. استدلال آنها این است که اطلاعات شما راجع به این حرفه ناقص است و به خوبی نمی توانید دیگران را توجیه کنید. ضمن این که از شما میخواهند تا چند جلسهی دیگر را به عنوان آموزشی شرکت کنید و اگر هم در پایان، مایل نبودید همکاری نکنید.. البته این هم شگرد خوبی است برای این که تعداد جلسات بیشتری با آنها همراه شوید.
شرکت در جلسات آموزشی
در جلسات بعدی آنها شما را بیشتر از قبل تشویق به عضوگیری میکنند. در این مرحله ممکن است از شما تکلیف شب بخواهند! برای مثال بگویند که اسم چند صد نفر! از افرادی که در دور و بر میشناسید بنویسید. اصلا هم مهم نیست که با افراد این فهرست چقدر دوست هستید یا حتی چه مقدار شناخت دارید. همین که اسم و فامیل آنها را بدانید کافی است.
درمرحلهی بعد از شما خواسته خواهد شد که مشخص کنید چه تعداد از این افراد برای خریداری اجناس مناسب هستند و چه تعداد شرایط عضو شدن دارند. هر چند که در جلسات بازاریابی شبکهای یا همان نتورک مارکتینگ تاکید میشود که هیچ کس را قضاوت نکنید و همه را به این موقعیت دعوت کنید. آنها شیوههای برقراری تماس را به شما آموزش میدهند و آنجاست که متوجه میشوید چرا دوستتان راجع به ماهیت کار توضیحی به شما نداد یا چرا آن قدر برای خداحافظی عجله داشت!
سفارش خرید شخصی
پس از تمام شدن جلسات، از شما خواسته میشود تا خرید شخصی خود را سفارش دهید. به هر حال شما قرار است این اجناس را تبلیغ کنید. پس باید از آنها استفاده کنید تا تبلیغ شما صادقانه باشد! چنانچه برای خرید، مشکلات مالی را عنوان کنید برای شما نمونههایی مثال زده خواهد شد که حاضر شدهاند تا حلقهی ازدواج یا فرش زیر پای خود را برای خرید شخصی بفروشند و پس از آن به ثروتی رسیدند که باور نمی کردند! از این رو پرزنتورها سعی دارند تا شما تشویق کنند با گرفتن قرض از دوستان یا هر روش ممکن دیگری هزینهی خرید اولیه را فراهم کنید.
حتی بعضی از شرکتها آموزشهای خود را پس از پرداخت مبلغی به عنوان خرید اولیه ارائه میدهند و تاکید دارند که در خرید هیچ اجباری نیست. حتی وقتی به آنها بگویید که حرف و عمل آنها تناقض دارد، باز هم سعی دارند تا با بازی با کلمات و داستان هایی به سبک کلید اسرار(!) به شما بگویند که خرید از شرکت اجباری نیست، اما شما باید خرید را انجام دهید!
شرکت در جلسات انرژیزا
ممکن است این مرحله را هم با خرید یا بدون خرید رد کنید و وارد مرحلهی بعد شوید. در این مرحله از شما خواسته میشود که در جلسات هفتگی شرکت کنید تا انرژیهای لازم را دریافت کنید و با دیگر اعضا تعامل برقرار کنید.
دوباره به خانهی یکی از اعضا یا پارک یکی از محلهها خواهید رفت و یکی از لیدرهای گروه برای شما سخنرانی خواهد کرد. مضمون سخنرانی در تمام جلسات یکی است؛ اما در بعضی جلسات نوع بیان فرق دارد. در یک جلسه لیدر همهی شما را موجودات لایق و مستعدی میداند که لیاقت ثروتمند شدن دارید و کاینات منتظر هستند تا شما لب تر کنید. خیلی از افرادی که در این جلسات سخنرانی میکنند، علیرغم سن کم یا تحصیلات معمولی، فن بیان خیلی خوبی دارند و این طور نیست که برای شما دافعه داشته باشند.
ضمن این که در بعضی مواقع در میان سخنرانیهای خود گریزی به معنویت و فعالیتهای خیریه میزنند تا نوعی حس اعتماد در شما ایجاد کنند. در بعضی جلسات هم لیدر با داد و فریاد به مستمعین خود نهیب میزند که چرا به این بدبختی تن دادهاند و سریعتر وارد عمل نمی شوند؟ چرا اجازه میدهند مثل انسانهای دونطبع تسلیم شرایط و اوضاع شوند؟ و دیگر صحبتها که به زعم خود افراد را به حرکت و تلاش وادار کنند.
فالو شدن!
چنانچه پس از مدتی این حرفها برایتان تکراری شد و سعی کردید از این بازی بیرون بیایید باز هم سعی در «فالو» کردن شما خواهند داشت و این که دوباره داستان هایی مثال بزنند که شخص ایکس با شخص ایگرگ هر دو عضو شدند. شخص ایکس ناامید شد و کنار کشید و به زندگی رقت بارش ادامه داد. شخص ایگرگ تسلیم نشد و تا آخرین نفس ادامه داد و اکنون دارای کارخانهای است که فرد ایکس را به عنوان نگهبان استخدام کرده است! در مواردی هم به شکل غیر مستقیم به شما برچسب بیعرضگی و بیلیاقتی میزنند تا برای اثبات نادرست بودن ادعای آنها تشویق به ماندن شوید.
در نهایت ماندن یا رفتن از این تجارت جدید، به تصمیم شما بستگی دارد و این شما هستید که میتوانید منطقی بودن شرایط را تحلیل کرده و تضادها و تناقضها را در صورت وجود، پیدا کنید.
اسکار
#آشپزی
#خراسان جنوبی