«یک صدای خاموش» یا با عنوانی دیگر «تجسم صدا»، یک انیمهی ژاپنی در ژانر درام به کارگردانی «نائوکو یامادا» و قلم «ریکو یوشیدا» و تهیهکنندگی «انیمیشن کیوتو» است. در ادامه با نقد و بررسی این انیمه جذاب همراه ۷۲۴پرس باشید.
انیمهی زیبای «نائوکو یامادا» تاثیرهای قلدری در مدرسه را هم روی آنکه قلدری کرده و هم آنکه مورد ظلم واقع شده، به تصویر میکشد. در انیمهی ژاپنی «یک صدای خاموش»، ناشنوایی دلیلی میشود برای انزوا و عدم برقراری رابطه؛ فیلمی که شکستنِ رفاقت را در یک کلاس مدرسه، وقتی که یک دختر ناشنوا وارد میشود، پیگیری میکند. عشق به خود، نفرت از خویش، شکستن در درون و اشتیاق برای پذیرش، همهی ویژگیهای سن بلوغ است که بهطور روشن در این فیلم فراخوانده شده است. علاوه بر این، فیلم به رویکرد تازه و جذابش در گلاویز شدن با این موضوع فراگیر یعنی قلدری در مدرسه مباهات میکند؛ چرا که به جای قربانی، از منظر شخص قلدر به موضوع نگاه میکند. سومین ساختهی «نائوکو یامادا» حدود بیست میلیون دلار در اکران داخلی به دست آورده و طنین آن در سینماهای قلمروهای دیگر نظیر سراسر اروپا، آمریکای لاتین و آسیا پیچیده است و ممکن است مانند پدیدهی ژاپنی: «نام تو»، در صحنهی بین المللی سروصدا کند.
یامادا، کسی که دو فیلم دیگرش «کا-آن» و «داستان عشق تاماکا»، نمرههای بالایی گرفتند، ستارهی طلوع کرده در صنعت انیمهی ژاپنی لقب گرفته است. تصاویر فیلم به وسیلهی «یوشیتوکی اویما» برندهی چندین جایزه پرداخت شده و به وسیلهی «گورو ریکو یوشیدا» نوشته شده و به وسیلهی «انیمیشن کیوتو»، یک استودیوی انیمه که به وسیلهی «یوکو هاچیدا» تاسیس گذاری شده، تولید شده است. با این گروه زنانه، اصلا جای تعجب نیست که ظرافت و حساسیت منعکس شده از روحیهی زنانه در فیلم تراوش کند؛ به ویژه در ماجرای رمانتیکی که میان سه کاراکتر اصلی به شکل درونی، جاری است. گاهی اوقات، یامادا خیلی خوب با ذهن نوجوان، ارتباط برقرار میکند، که داستانگوییاش به روایت احساسات متضاد نفسگیر میشود. به وسیلهی روایت کل داستان از دیدگاه «شویدا ایشیدا» (با صدای میو ایرینو)، مخاطبین میتوانند با دردسرهایش، اغلب روحیهی دفاعیاش و... شریک شوند، در حقیقت فیلم با پسر دبیرستانی که تلاش میکند یک خودکشی را مرتکب شود آغاز میشود؛ اما تا نیمهی دوم فیلم نقطهها بههم وصل نمیشوند. وقوع داستان در شهر سکونت «اویما»، «اوگاکی» است. داستان در حقیقت، در مدرسهی ابتدایی آغاز میشود؛ جایی که «شوکو نیشی میا» (با صدای سائوری هایامی) به عنوان یک دانش آموز انتقالی وارد میشود. معلم، کلاس را تشویق میکند تا با او دوست شوند، اما بعد از تلاشهای بیرغبت، هرکس که سراغش میرود خیلی زود از برقراری ارتباط به وسیلهی نوشتن در دفترچهاش خسته میشوند. در چند سکانس غیرمهم، فیلم بر آن است که بگوید بحرانهای اجتماعی یک شبه به وجود نمیآیند، بلکه با تفاوتهای قربانی آغاز میشود و با رنجش خیلی کوچک او آغاز میشود، تبدیل به بیقراری میشود و سرانجام او به فروماندگی میرسد. در مجلهی کمیک، رفتار اولیهی «شویا» با «شوکو» کنجکاوانه است، اما او نمیداند چطور به او نزدیک شود. اما در ورژن فیلم این مساله شفاف نیست و برخی کارهای شویا مثل برداشتن سمعک او، که باعث زخم شدن گوشش میشود بسیار آزاردهنده است. دوست شویا، «شیمادا» است کسی که هرگز پیشقدم نمیشود، اما با شوخیهای «شویا» میخندد؛ «نائوها یونیو» کسی است که راغبانه شریک جرم است و «میکی کاوای» که اظهار دوستی ریاکارانهاش در حق «شوکو»، تنها زورگوها را تحریک میکند. برای شوکو، که در نهایت در یک سکانس بسیار خشمگین شده است، تحمل این فشار بسیار سخت است.
روایت ثابت فیلم دربارهی ظلم پنهان نوجوانان در یک نقطهی بحرانی به اوج میرسد، زمانی که شویا متوجه میشود که هرچه در اطراف اوست بر ضد اوست. مزیت فیلم این است که مخاطبین از دید «شویا» ماجرا را میبینند و فشار روانی کسی که قلدری میکند را حس میکنند و متوجه میشوند این کار همانقدر که قربانی را آزار میدهد او را نیز میآزارد. در حالیکه شویا از آغاز فیلم به خاطر عصبی بودن تحلیل رفته است، قسمت دوم فیلم به آرامی از شخصیت او فاصله میگیرد تا خانوادهی نامتعارفش را در پسزمینه و همچنین تزلزل وی درمقابل همکلاسیهای محبوبترش را نشان دهد. ماجرا، پنج سال بعد ادامه پیدا میکند، زمانی که این گروه، به دبیرستانهای متفاوتی رفتهاند، شویا که تنها شده است، بیخبر از همهجا، مورد لطف دوست وفادارش «ناگاتسوکا» قرار میگیرد؛ یک پسر قلدر، کسی که به او کمک میکند تا او با شوکو ارتباط برقرار کند. از آنجا که شوکو هنوز تراشهای روی شانهاش بهخاطر کم شنواییاش وجود دارد، شویا تلاش میکند که دوباره گروه قدیمی مدرسهی قبلی را گرد هم بیاورد، جلسهی تجدید خاطرات، متاسفانه بهخاطر بازگشودن زخمهای قدیمی و جرقهی رقابتهای دیرین از هم میپاشد. در کتاب کمیک این گروه از طریق یک پروژهی فیلمسازی به یکدیگر میرسند، چیزی که یک ساختار روایی قویتر را مهیا میساخت. با قلم انداختن این موضوع در فیلم، تقابل کاراکترها به نظر بچهگانه میآید؛ اما رویکرد احساسیشان، سازماندهیتر شده آشکار میشود.
طبیعت غیرواقعی انیمیشن، یک مدیوم فوقالعاده برای انتقال تجربههای حسی و گاهی اوقات ترسناک رشدکردن مهیا میکند. برای مثال، احساس شویا در وضعیتی که طرد شده است، به وسیلهی ضربدرهای بزرگ آبی رنگی که روی صورت همکلاسیهایش میزند، نمود پیدا میکند. در طول یک سکانس اعتراف، که بالای یک ترن هوایی اتفاق میافتد، قاب دوربین لرزش دارد، طنین آشفتگی درونی به وسیلهی دوربین لرزان منتقل میشود. «فوتوشی نیشیا»ی سرپرست با تصویر سازیاش، تلاش کرده سبکی را خلق کند که میان «سوپر رئالیسم» و «دفرمه» قرار میگیرد. رودخانهها و پلها به ظرافت کشیده شدهاند؛ طوری که «اوگاکی» را به عنوان شهر آبی نشان میدهد. در حالی که طراحیهای کاراکتر جذابش، نقش موثری را از طریق مدل موها و زبان بدنش در دورهی انتقال وی، از بچگی به نوجوانی ایفا میکند؛ اگرچه بخش میانی فیلم میتوانست فشردهتر شود، اما تدوین «کنگو شیگیمورا» بامزه و سینمایی است. موسیقی کار شده توسط «کنسوک یوشیو»، مخلوط زیبایی از فضای رمانتیک و انرژیک را به وجود میآورد. عنوان ژاپنی فیلم، که به معنی «تجسم صدا» است، این پیام را منعکس میکند که ارتباطات و قیود، چقدر میتوانند شکلهای متفاوتی بهخود بگیرند.
شب یلدا
#کریسمس
#آشپزی
#خراسان جنوبی