فیلم «سالی» به کارگردانی «کلینت ایستوود» و بازی «تام هنکس» و «آرون اکهارت»، فیلمی در ژانر درام و برداشت شده از ماجرایی واقعی است. در ادامه با نقد و بررسی فیلم سالی همراه ۷۲۴پرس باشید.

فقط صبر کن تا زمانی که برخورد صاعقه‌وار و لرزش صندلی‌ها ناشی از برخورد هواپیما با رودخانه‌ی بسیار سرد را احساس کنی. «سالی»، داستانش را از معجزه‌ی سال ۲۰۰۹ روی رود «هادسن» و یک فرود اضطراری روی آب توسط پرواز ۱۵۴۹ خط هوایی آمریکا برداشت می‌کند. فرودی که به ۱۵۵ نفر از مسافران و کارکناش اجازه داد که زنده بیرون بیایند. «تام هنکس» در نقش کاپیتان «چسلی سالی سالنبرگر»، سخنگوی هواپیما، یک خلبان باتجربه‌ی خونسرد، کسی است که غیرممکنی را زیر فشار شدید، ممکن می‌کند. «هنکس» بار دیگر به ما یادآور می‌شود که چرا هنوز بهترین شخصیت هالیوود میان همه‌ی بازیگران آمریکایی از زمان «جیمز استوارت» در فیلم «آقای اسمیت به واشنگتن میرود» است. چه شخص دیگری می‌تواند اینقدر خوب متعهد به جمله‌ی: هرگز نگو مرگ! باشد و به انجام درست یک کار مباهات کند و وظیفه‌اش را بدون اهمیت به هزینه انجام دهد و شجاعتی بی‌اعتنا به خود به هنگام روبرو شدن با یک فاجعه داشته باشد.

«هنکس» قبلا این راه را در تلاشی ستودنی، در فیلم‌هایی چون «آپولو۱۳»، «نجات سرباز رایان»، «دورافتاده»، «کاپیتان فیلیپس»، حتی «کلانتر وودی» در انیمشن «داستان اسباب‌بازی‌ها» به ما نشان داده است. او این کار را دوباره با تجسم کردن نوعی مرد انجام می‌دهد؛ کسی که فورا به هواپیمای غرق شده‌ای که آب درونش مدام در حال افزایش است برمی‌گردد تا مطمئن شود کسی جانمانده است، بدون اینکه بخواهد خودش را درنظر بگیرد. فیلم «سالی» همچنین فرصتی را برای کارگردان ۸۶ ساله «کلینت ایستوود» فراهم می‌کند تا  تغییر در سبک وسترنی که آن را خوب می‌داند، نشان دهد.

اما به جای حریفی کابوی باهفت تیر در کمر، این داستان، یک قهرمان واقعی را در مقابل مسؤلین ترش‌روی امنیت خط پرواز بین‌المللی با شبیه‌ساز پروازشان قرار می‌دهد، آنالیزهای کامپیوتری و نگرانی‌های بیمه، کسانی که توانایی «سالنبرگر» را برای تصمیم برق‌آسا و سریعش در هوا، به سوال می‌کشند. پس از اینکه غازهای کانادایی داخل پره‌های هواپیما رفتند و موتور را خاموش کردند، آنان باید به جای این تصمیم (فرود در آب)، به فرودگاهی نزدیک می‌رفتند، تجربه‌ی چهل ساله‌ی او باعث شد که او فورا تشخیص دهد این کار غیرممکن است.

همینطور می‌شود این حس را نمود که مانند کاراکتر اصلی، تجربه‌ی «ایست وود» نیز به کارش آمده است. تو می‌توانی احساس‌کنی که این دست فیلم‌ها، برای آن بی‌خیال‌ها با آن مجلات کمیک‌شان است که ببینند جلوه‌های ویژه چقدر خوب می‌تواند در بازسازی یک اتفاق تاریخی به خدمت گرفته شود نه فقط برای انتشار محصولات تخیلی در جهان! آیا «سالی» یک درام بزرگ است؟ نه دقیقا، با درنظر گرفتن حدس دوم، فیلم منبع اصلی از تنش‌ها را مهیا می‌کند. کسانی که با خطر برخورد هواپیما با آسمان‌خراش‌های منهتن مواجه می‌شوند و سپس از آنان خواسته می‌شود تا درباره عملشان توضیح داده شود. اما این فیلم شما را مجذوب خواهد کرد، نه به آسانی هنگامی که حادثه‌ی اصلی مورد سوال، ۲۰۸ ثانیه طول می‌کشد و هرکسی قبلش می‌داند که انتهای این شبه تراژدی یک نمونه‌ی پایان شاد است.

«ایست وود» تیمش را به خوبی انتخاب کرده است، به عنوان مثال «آرون اکهارت»، بازیگری که من بسیار به او علاقمند هستم، کسی که نقش «جفری اسکیلزِ» کمک خلبان را به عنوان یک پسر بامزه‌ی باهوش بازی می‌‌کند. ارتباط سالی با او، چه در کابین خلبان و چه خارج آن، به او دلگرمی می‌دهد. زمانی که آن‌ها در مرز شارلوت هستند، «اسکیلز» به سالی می‌گوید که قصد دارد او را به دلفریسکو، یک رستوران محلی معروف ببرد و سپس قول می‌دهد که استیک‌هایش دل تو را کباب می‌کند؛ زمانی که خلبان ارشد به او می‌گوید که من آبجو فروشی را ترجیح می‌دهم، اسکیلز به کنایه می‌گوید که آبجو فروشی قلب تو را از کار می‌اندازد. تماس‌های تلفنی سالی با همسرش «لارین» آنچنان موفق نیستند. «ایستوود» شاید به «لورا لینی» می‌خواسته یکی از نقش‌های خاطره‌انگیزی که به همسر (همچون مکبثِ) «سین پن»، در فیلم «رودخانه‌ی سری» سال ۲۰۰۳ داده است، بدهد؛ اما او اینجا به خوبی این کار را نمی‌کند، خیلی ساده فقط به عنوان یک همسر حمایتگر و گاهی هم اشکی ظاهر می‌شود.

چیزی که آنسوی این نجات یافتن وجود دارد، چیزی است که ۲۴ دقیقه خیلی سریع طول می‌کشد تا کامل شود: یک وضعیت سرگرم‌کننده و تسکین‌دهنده است. حتی قبل از پرواز هواپیمای بداقبال، مسافران پرواز ۱۵۴۹ به نظر می‌رسد که بهترین و شادمان‌ترین و با ملاحظه‌ترین گروه مسافران تاریخ هستند، چنانکه ما زنی را می‌بینیم که در صندلی وسط نشسته و هشدار می‌دهد که کودک روی دامنش،علاقه به پرت کردن اشیا دارد و آقایی که کنار پنجره نشسته لبخندی می‌زند و می‌گوید: من هم علاقه به گرفتن اشیا دارم.

او و «اسکیلز» مجبور هستند در طول تحقیقات در نیویورک پرسه بزنند؛ اما سالیِ فروتن با هر آغوش و بوسه و دیگرکارهایی که نشان از علاقه‌ی غریبه‌ها به او دارد، در فکر فرو می‌رود، یک تناقض عذاب‌دهنده که او به لحاظ حرفه‌ای متحملش شده است. او همچنین از عهده‌ی وضعیتش برمی‌آید، به طور مثال در یک مصاحبه‌ تلویزیونی‌اش با «کتی کوریس» و «دیوید لترمن». اما حتی زمانی که متصدی بار، پیش او می‌آید و می‌گوید به افتخار تو این لیوان را مشروب را درست می‌کنم، او هرگز اجازه نمی‌دهد که تحت تاثیر این تملق قرار بگیرد.

این اولین و بهترین فیلم ایست وود است و اگر او می‌خواست که جاز پیانوبار را روی ترک‌های موسیقی بگذارد این امتیاز اوست و دوباره اگر می‌خواست سبک «جان ویلیامز» پرهیاهو را به کار گیرد، احتمالا نمی‌توانست یک مرد همچون «سالی» را روایت کند؛ کسی که خیلی محکم حرف و حدیث را از اطراف کمالاتش دور می‌کند. «ما کارمان را انجام دادیم»، جمله‌ای که او صراحتا بیان می‌کند و در نهایت ایستوود و تیمش، استیکی از جنس فیلم آماده می‌کنند که به قلب تو نفوذ می‌کند.