فیلم «سرزمین مین» به کارگردانی «مارتین زندولیت» محصول سال ۲۰۱۵، فیلمی از کشور دانمارک است که جوایز بسیاری را نیز کسب کرد؛ نقد آن را برای علاقمندان به ژانر درام و تاریخی قرار داده‌ایم تا با مطالعه‌ی آن لذت ببرید. با ۷۲۴پرس همراه باشید.

زمانی که برای اولین بار «راسموسن» (رونالد مولر) را در لحظات آغاز درام دانمارکی «سرزمین مین» می‌بینیم، او در حال رانندگی در یک جیپ است، با نگاهی که ما را به یاد چشم‌های «وودی هارلسون» در آغاز فیلم «خاکریز» می‌اندازد: گیرا، مصمم، خشم‌آلود و همچنین سوسویی از بی‌رحمی در چشم‌هایش موج می‌زند. بهار سال ۱۹۴۵ است، آلمان تسلیم شده و نیروهایش در حال ترک دانمارک پس از اقامت پنج ساله‌شان هستند. با حرکت همراه صفی از سربازهای آلمانی گل‌آلود، راسموسن شخصی را می‌بیند که پرچم چروک دانمارک را حمل می‌کند؛ او برای توقف فریاد می‌زند، از جیپ پایین می‌پرد و خشمگینانه مرد را کتک می‌زند، با این فریاد که: « این پرچم تو نیست! » و این پایان ماجرا نیست. در حالیکه مردِ گیج شده، روی زمین دراز به دراز افتاده، «راسموسن» با مشت‌هایش، به کتک زدن او ادامه می‌دهد تا اینکه تمام صورتش پر از خون می‌شود، همینطور زمین و آن پرچم.

نمایش چنین خشمی بر نازی‌های مقیم قسمتی از دانمارک، قابل فهم است؛ اما این فقط یک نمونه‌ی انفرادی بود، تنبیه شرح داده شده به وسیله‌ی نویسنده و کارگردان «مارتین زندولیت» در «سرزمین مین» تنبیهی برای همه‌ی آنان است. چند سرباز آلمانی برای پاکسازی صدها از هزاران زمین پر از مینی که نازی‌ها در ساحل دانمارک دفن کرده‌اند به کار گماشته می‌شوند، چیزی که منتج به مرگ‌های بسیاری شده‌است. به شکل عجیبی، خود فیلم از موضوعی که مورد توجه‌اش هست چیزی نمی‌گوید: طبق معاهده‌ی بین المللی آن روزها، همچنین پیمان‌نامه‌ی ژنو ۱۹۴۹، این عمل- چیزی که به دستور بریتانیا بود؛ اما به وسیله‌ی دانمارکی‌ها انجام شد، یک جنایت جنگی محسوب می‌شد. بر اساس نظر «زندولیت»، در تاریخ دانمارک یا بحث‌های عمومی هرگز به این موضوع پرداخته نشده است. دلایل بزرگ و خیلی واضحی وجود دارد که چرا نازی‌ها به عنوان بی‌رحم‌ترین دیوهای انسانی در فیلم‌ها معرفی می‌شوند؛ اما این همیشه یک ساده انگاری بود که نیاز به تصحیح داشت.

در سال ۱۹۸۱، «ولفگانگ پترسن» با فیلم زیردریایی به موضوع خطرات زندگی خارج از زیر دریایی نازی پرداخت و با نمایش انسانیت نظامیان، کسانی که به شکل دراماتیکی این را زندگی می‌کنند، یکی از موردتوجه‌ترین فیلم‌ها در عرصه‌ی بین المللی شد. «سرزمین مین»، بر روی همان مسیری گام برمی‌دارد که اکثر فیلم‌های اروپایی که خواهان ادامه‌ی این تلاش هستند، برمی‌دارد.  تا حدودی بار وظیفه‌ی فیلم با این حقیقت که در شروع قصه، نازی‌ها گروهی شکست خورده هستند، سبک شده است و آلمانی‌هایی که ما می‌بینیم بچه‌های ترسیده و استخوانی هستند که برای خدمت اجباری در پایان جنگ به ارتش پیوسته‌اند، اکثرا به نظر ۱۵ تا ۱۷ ساله می‌آیند.

در سکانسی می‌بینیم که افسران دانمارکی به آن‌ها شرح می‌دهند که ساحل دانمارک بزرگترین منطقه‌ی مین گذاری شده در اروپاست؛ ظاهرا به این خاطر که هیتلر انتظار هجوم متفقین به آنجا را داشته چون این منطقه نزدیک‌ترین نقطه به برلین بوده است. بیشتر از دو میلیون مین، آنجا کارگذاری شده است. از پسرها پرسیده می‌شود که چند نفر مین‌ها را دیده‌اند؟ تنها چند دست بالا می‌رود، در نتیجه دانمارکی‌ها دستورالعملی برای این ماموریت خیلی مخاطره‌انگیز آماده می‌کنند. این دستورالعمل شامل برداشتن یک عصا و کاوش در خاک می‌شود تا حجم فلزی مین کشف شود؛ سپس به آرامی آن را از خاک بردارند و با باز کردن آن و خارج کردن چاشنی آن را خنثی کنند. لازم به گفتن نیست که یک حرکت اشتباه، زندگی یا عضو بدن را می‌تواند نابود کند.

زمانی که داستان آغاز می‌شود، راسموسن مسول چهارده آلمانی جوان در یک کمپ موقت نزدیک ساحل است. در ابتدا، او به بی‌رحمی که در سکانس اول دیده‌ایم، شناخته می‌شود. او به پسرها می‌گوید که در نزدیک ساحل شصت هزار مین دفن شده است، اگر آنان در عرض یک ساعت شش تای آن‌ها را خنثی کنند، می‌توانند تا چند ماه دیگر به خانه بروند؛ با این فرض که در حال انجام ماموریت خود را منفجر نکنند. در صحنه‌ی ابتدایی داستان، دانمارکی‌ها طوری با آن‌ها رفتار می‌کنند که از خشونت فریادزننده به رفتار سادیسم‌گونه نزدیک می‌شود. به ما هرگز اندکی از شکایت خاص او نسبت به نازی‌ها گفته نمی‌شود، ما می‌توانیم فرض کنیم که به عنوان یک دانمارکی، شخصی جدی است.

بعد از گرسنگی دادن به پسرها و دروغ گفتن به آن‌ها درباره‌ی یکی از اعضایشان که مجروح شده بود، به هر ترتیب او نرمخو‌تر می‌شود، هرکدام را به صورت انفرادی می‌بیند و با آنان مانند انسان واقعی رفتار می‌کند. بعدها، یک اتفاق باعث می‌شود که او آنان را سرزنش کند و او را به سوی رفتار خصمانه بازگرداند. این تغییر رفتارهای «راسموسن»، می‌تواند اینگونه احساس بشود که کمی ناگهانی است و برای پیش بردن نقطه‌های دراماتیک یک ساختار استاندارد سه‌گانه طراحی شده است. با این حال، فیلم عموما باورپذیر می‌ماند و به شکل موافقی سرگرم کننده است و این به خاطر کیفیت بالای اجرای آن است. در نقش راسموسن، مولر، کسی که اخلاق و رفتاری شبیه به «مایکل فاسبندر» دارد اجرای فوق العاده‌ای ارائه می‌دهد هم پرشور و هم به دقت خاکستری.

پسران آلمانی خیلی خوب انتخاب شده‌اند، با بازیگران جوانی چون «لوئیس هافمن» و «جوئل باسمن» به شکل خاصی نوعی از اجراهای برجسته را به نمایش می‌گذارند که باید الگویی برای فیلم‌های دیگر باشد. «زندولت» گفته است که او و همسر فیلمبردارش (Camilla Hjelm Knudsen) به فیلم‌های مشخصی از دهه‌ی ۱۹۶۰ نگاه کرده‌اند تا برای فیلم «سرزمین مین» الهام بگیرند که تاثیر سودمندی هم داشته است. با رنگ‌های مرده و نورپردازی طبیعی، فیلم به شکل مستعدانه، زیباییِ مناطق کنار دریا را برداشت می‌کند و کشمکش انسانی را در قلب داستان شکل می‌دهد.