فیلم «ورود»فیلمی به کارگردانی «دنی ویلنوو» و نویسندگی « اریک هیزرر» است که در هشتاد و نهمین دوره‌ی جوایز اسکار، نامزد هشت جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شده ‌بود. در ادامه به نقد و بررسی این فیلم برای علاقمندان به ژانر علمی تخیلی پرداخته‌ایم؛ با ۷۲۴پرس همراه باشید.

بسیار زیاد، درباره‌ی داستان‌های شخصی از طریق ژانر وحشت نوشته شده و در فیلم‌هایی چون «دنبالت می‌آید»، «جادوگر» و «بابادوک» دیده‌ایم؛ اما یک تمایل جذاب و برابر، به ژانر علمی تخیلی نیز وجود دارد. در چند سال اخیر، ما این ژانر را به گونه‌ای دیده‌ایم که نه صرفا برای بررسی قدرت سفر فضایی و یا آینده‌ی پس از آخرالزمان، به کار گرفته شده، بلکه به عنوان راهی برای نشان دادن انسانیت بیشتر از داستان‌های ماجراجویی پیشرو، انتخاب شده است. پیوند زدن میان فیلم‌هایی چون: گرانش، بین ستاره‌ای و مریخی، جاه‌طلبی کارگردان «دنی ویلنوو» را در فیلم ورود نشان می‌دهد، فیلمی درباره‌ی روزی که جهان برای همیشه تغییر کرده، اما تمرکز فیلم روی یک تک‌داستان است؛ به گونه‌ای که دنیای آن تدریجا، بسط داده می‌شود.

این فیلم بیشتر درباره‌ی اندوه، زمان، ارتباط و دلسوزی است، فیلمی که سوالات بسیاری می‌پرسد. چطور به این می‌رسیم که چه چیزی ما را وحشت زده می‌کند؟  چرا ارتباط از طریق زبان نه عمل، مهم می شود؟ ضربه آخر فیلم، ایده‌های بزرگ زندگی را به دست می‌دهد که من نمی‌خواهم آن را لو بدهم. اما تماشاگران باید بدانند که فیلم «ویلنوو» چیزی مثل فیلم مریخی، اثر «ریدلی اسکات» نیست. این فیلم طراحی شده تا تماشاگران را به چالش بکشد، و آنان را حرکت بدهد و به صحبت وادارد و البته موفق شده است. «امی آدامز»، یک اجرای تاثیرگذار و مطمئن را در نقش «لوئیس» به عنوان یک زبان شناس ارائه می‌دهد. در یکی از روزها متوجه می‌شوند که ۱۲ شئ پروازکننده‌ی ناشناس، وارد مدار زمین شده‌اند. صرف‌نظر از چیزی که آنان به عموم مردم می‌گویند (چیزی که در ابتدا اطلاعات ناقص است)؛ دولت‌های جهان، اولین ارتباط را با موجودات داخل آن برقرار کرده‌اند، موجودی که به طور مبهمی شبیه قدرت برتری است که یک هشت پا را با دست غول پیکر ترکیب کرده‌اند.

با همکاری ارتش و دانشمندی به نام «ایان» (جرمی رنر)، لوئیس به دنبال پاسخ دادن به این سوال ساده است که: شماها چه می‌خواهید؟ هپتاپودز، چنانکه آن‌ها به طور اتفاقی اینگونه صدا می‌زنند، با صدایی که طنین صدای نهنگ را دارد، صحبت می‌کند؛ اما «لوئیس» به سرعت یاد می‌گیرد که زبان نوشتاری راهی برای ارتباط است و شروع به رمزگشاییِ شیوه‌ی پیچیده‌ای که این مسافران فضایی، می‌نویسند، می‌کند. او برای انتقالِ سوال‌های بسیار سخت، نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، آن هم به طریقی که سوال‌ها و جواب‌هایش فهمیده شوند؛ اما همچنان پریشانی افکار عمومی ادامه دارد. آیا محافظان انسان، در مقابل علم و کارشناسان زبانش، می‌توانند راهی برای متوقف کردن این موضوع بیابند؟

«لوئیس» همچنین نقاط تاریکی در زندگی‌اش وجود دارد. صحنه‌های آغازین فیلم به تولد و زندگیِ مختصر و مرگ یک بچه، می‌پردازد، در سراسر فیلم، آدامز، به کمک یک احساس کامل و موثر زیرپوستی، کاراکتر لوئیس را به خوبی درمی‌آورد، چیزی که در موفقیت فیلم، نقش اساسی را ایفا می‌کند. این فیلمی است که خیلی زمان‌ها، نشست می‌کند، اما آدامز همیشه آنجاست تا آن را سرپا نگه دارد. «ویلنوو» به او اجازه می‌دهد، طوری بازی کند که خودش احساس می‌کند که قابل بیان است. در فیلم، ارتباط نزدیکی به ذهن و قلب کاراکتر، خواهیم داشت؛ به ویژه در اجرای پایانی. اما در واقع این یکی از ماهرانه‌ترین و درونی‌ترین اجراها در فیلم‌های عملی تخیلی است که تا به حال دیده شده است. و این موفقیت فیلم «ورود» است که چهره‌ی قهرمان فیلم، چیزی است که مردم به یاد خواهند سپرد (نه آن سفیه‌ی خارجی تاثیرگذار را و نه آن سر و شکل جانوران را...).

«ویلنوو»، اهمیت جمع کردن افراد بااستعداد، دور خودش را می‌فهمد. در این مورد: دوتا از استعدادهای غیرقابل انکار سینما یعنی «برادفورد یانگ» به عنوان فیلمبردار، کسی که فیلم «سلما» و فیلم «یک سال بسیار خشن» را فیلمبرداری کرده و همینطور موسیقیدانی چون «یوهان یوهانسون» که موسیقی‌هایش در هر صحنه‌ی فیلم ضروری است. القای حال و هوای تشویش در نیمه‌ی ابتدایی فیلم و هدایت زیرپوستیِ آن تا نقطه‌ی پایان. رویکرد یانگ، قابل لمس و زیباست؛ استفاده از جهان طبیعی برای ساخت اصلِ یک داستان غیرطبیعی. ممکن است که ما نتوانیم به طور کامل با قصه‌ی لوئیس ارتباط برقرار کنیم، اما ما می‌توانیم تصویر یک بچه را که در دشت‌ها می‌دود، درک کنیم. فیلمبرداری یانگ بسیار روان است، برخلاف نحوه‌ی فیلمبرداری‌های متلاطم بلاک باسترها که اغلب در فیلم‌های علمی تخیلی می‌دیدیم. چیزی که خیلی مهم است، اینکه به نظر می‌رسد همه چیز این فیلم، طوری هماهنگ است که گویی از یک دیدگاه نشأت گرفته‌است؛ فیلمبرداری، کارگردانی، بازی‌ها، فیلمنامه و... باز هم برخلاف فیلم‌های بلاک باستر کارخانه‌ای که قبلا دیده‌ایم.

علی‌رغم این‌ها، فیلم «ورود»، در اواسط کار، رو به ضعف می‌رود و ممکن است که بعضی از مخاطبینش را از دست بدهد. اولین ارتباط بسیار مطمئن است و صحنه‌های هدفمند پایان فیلم هم جاه‌طلبانه است؛ اما گام زدن خیلی آرام فیلم در اواسط، چیزی است که ممکن است عقیم بودن فیلم تلقی شود. بدون ضایع کردن هیچ چیز، زمینه‌چینی برای شوک پایان فیلم، باعث تصمیم‌گیری‌هایی درباره‌ی نحوه‌ی بیان داستان در اواسط فیلم شده است؛ چیزی که ما را به تماشای اکشن فیلم وامی‌دارد. زمانیکه ما آماده‌ایم که بخشی از فیلم باشیم. «ویلنوو» یک کارگردان بااستعداد است، اما این فیلم فاقد درجه‌ای از حرارت است که می‌توانست به صحنه‌های پایانی برای نواختن یک ضربه‌ی احساسی و فلسفی کمک کند. ما اغلب احساس می‌کنیم که انگار پشت مانعی که لوئیس وقتی با موجودات بیگانه ارتباط برقرار می‌کند هستیم. او صحبت‌های ابوت و کاستلو را دوبله می‌کند. شبیه کاری که این زن می‌خواهد انجام دهد؛ ما هم می‌خواهیم که تجهیزات را برداریم و به پشت آن صفحه برویم.

باید گفت که ساخت این فیلم جاه‌طلبانه و به طور دقیق انجام شده‌است؛ چیزی که لایق تماشا است. فیلمی است که مخاطب را مجبور می‌کند درباره‌ی چیزی که براستی ما را انسان می‌کند تجدید نظر کنیم. در بهترین بخش و بزرگ‌ترین آن، اجرای آدامز قرار دارد. فیلم نشان می‌دهد که ما همگی این روزها را داشته‌ایم، در ارتباطاتی که شکست می‌خورند و ترسی که در برخورد با ناشناس‌ها احساس می‌کنیم و این بهترینِ کار ماست که استقامت به خرج دهیم و از شکست برخیزیم و چیزی را که شکسته شده‌است، دوباره تعمیر کنیم.