آلبرت انیشتین را بیشتر به دستاوردها و نظریه‌هایش می‌شناسیم. حال آن که او برای تبدیل شدن به انیشتینی که ما می‌شناسیم راهی را پیمود که می‌تواند از جهات مختلفی درس‌هایی به ما بدهد.

وقتی به آلبرت انیشتین فکر می‌کنیم ناخودآگاه به جای تصویر عادی یک مرد چند تصویر عجیب و غریب به ذهن ما می‌آید. ما انیشتین را با موهای پریشان و زبان بیرون آمده تصور می‌کنیم یا تصویر پیر مرد بازیگوشی در ذهن ما نقش می‌گیرد که بر روی دوچرخه‌ای سوار شده است. در واقع آنچه یاد ما مانده است اعتماد به نفس سرخوشانه‌ی انیشتین و بی خیالی وی در کنار نبوغ خاصش است. هر چند که وی از ابتدا این طور نبوده است.

انیشتین در جوانی‌اش، با چهره‌ی یک دانشمند معروف جهان که جایگاهی در تاریخ دارد، تفاوتی زمین تا آسمان داشت. بیکاری طولانی مدت وی و ازدواج افتضاحی که داشت وضعیت وخیمی برای انیشتین ایجاد کرده بود. او زمانی دنیا را تغییر داد که در اداره‌ی ثبت اختراعات مشغول به کار بود.

از این رو، چیزهای زیادی برای یاد گرفتن از این جوان بی دست و پا وجود دارد. به تعبیر رابرت اوپنهایمر، اینشتین پیر بیشتر برآیند یک تحول است تا یک الگو و این انیشتین جوان است که با خلاقیت خود مفاهیم بنیادین جهان را تغییر داد. بنابراین گول ظاهر شوخ و ساده لوح این اسطوره را نخورید!

 در ادامه به بیان ۴ درسی که می‌توان از انیشتین گرفت می‌پردازیم:

۱. یک صورت مسئله‌ی خوب پیدا کنید

انیشتین به عنوان یک پسربچه، دوست داشت تصور کند که سوار بر یک صاعقه شده است. خب رویای او مثل خیلی از قانتزی‌های دوران کودکی بقیه‌ی افراد بود. شاید اگر او در زمانی دیگر به دنیا می‌آمد به دنبال یادگیری موارد حاشیه ای‌تر می‌رفت! با این حال انیشتین ایده‌ی خود را جدی گرفت و همان ایده برای اولین بار در دنیا معروف کرد.

وقت سن انیشتین بالاتر رفت به مطالعه‌ی فیزیک پرداخت. او آموخته بود که بنا بر معادلات ماکسول سرعت نور ثابت فرض شده است. اما بنا بر قوانین نیوتن اگر پسری با سرعت نور تابیده شده از یک فانوس رو به جلو حرکت کند، اشعه‌ی نور سرعتی دو برابر پیدا خواهد کرد.

واضح است که جمع این دو قضیه نمی‌توانست درست باشد. چرا که سرعت نور وابسته به زمان مطلق و مکان بود. اکنون می‌دانیم که انیشتین ثابت کرد که سرعت نور مطلق بوده و زمان و مکان مقادیری نسبی هستند. به عبارت دیگر، طول یک اینچ و زمان یک دقیقه در یک فضای مخصوص این مقادیر را دارند.

با توجه به تجربه‌ی روزمره‌ی ما چنین امری باورنکردنی به نظر می‌رسد اما چنین مواردی امروزه به راحتی قابل اثبات است. درست به همان سادگی که سوار خودروی خود می‌شوید و سیستم ناوبری آن روشن می‌کنید. ماهواره‌های GPS با توجه به معادلات انیشتین کالیبره شده‌اند. بنابراین، این که شما راهنمای مسیر مورد نظر خود را دریافت می‌کنید و به مقصد می‌رسید، خود اثباتی بر تئوری نسبیت است.

نکته‌ی جالب دیگر کشف انیشتین این بود که کشف او همانند کشف کریستف کلمب ملموس نبود! در واقع، او واقعیتی را کشف کرد که برای خیلی از فیزیکدان‌های معروف هم شناخته شده نبود. انیشتین با نبوغ خود صورت مسئله‌ای را دید که هیچکس وجود آن را هم نمی‌دانست.

۲. نوآوری نیازمند تلاش است

یکی از گمراه کننده‌ترین جنبه‌های اسطوره شدن انیشتین این است که او را فردی با استعداد درخشان معرفی می‌کند. در صورتی که این طور نبود. هر چند که داستان‌هایی مانند مردود شدن در درس ریاضی یا موضوعات دیگر هم جعلی است اما واضح است که انیشتین جزو استعدادهای درخشان نبود! به طوری که حتی دوستان نزدیک او هم متوجه امری استثنایی در او نشدند.

آنچه انیشتین را متفاوت کرد این بود که ایده‌اش را در ذهن خود زنده نگه داشت و به طور مستمر بر روی آن کار کرد. فانتزی صاعقه سواری ۱۰ سال طول کشید و در نهایت منجر به کشف «نسبیت خاص» شد. پس از آن، این ایده جای خود را به فانتزی آسانسور داد که پس از ۱۰ سال «نسبیت عام» را خلق کرد.

با وجود این که باهوش بودن انیشتین غیر قابل انکار است، اما واقعیت نشان داده است که استعداد او حالت استثنایی نداشت. این موضوع امری غیر معمول نیست. چرا که بسیاری از نوابغ تاریخ تنها کمی استعداد بیشتری نسبت به سایرین از خود نشان داده‌اند. در همان زمان هم تحقیقات نشان داد که یک کودک اعجوبه لزوما از بقیه موفق‌تر نخواهد بود.

آندرس اریکسون، به عنوان کارشناس عملکرد دلیل این مسئله را این طورتوضیح می‌دهد که ژن‌های ما گاهی استعداد‌هایی را به ما هدیه می‌دهند. اما برای به انجام رساندن هر کار ارزشمندی نیاز به سال‌ها تلاش طولانی مدت داریم.

۳. ایجاد فضایی امن

انیشتین بدون این که استعداد خارق‌العاده‌ای داشته باشد این سوال را برای جهانیان مطرح کرد: چطور یک جوان معمولی می‌تواند دنیا را تکان دهد؟

وقتی انیشتین در سال ۱۹۰۰ از مدرسه فارغ التحصیل شد، چند سالی را در بیکاری و افسردگی گذراند تا این که شغلی پایین رده در یک دفتر ثبت اختراع به دست آورد. با این وجود، در سال ۱۹۰۵ او با سیلی از اکتشافات روبرو شد که از آن سال به عنوان «سال معجزه» یاد می‌کند.

به نظر می‌رسد که برپایی آکادمی المپیا در این رویداد دخالت داشت. به این ترتیب که یک گروه غیر رسمی به طور منظم ملاقات‌هایی در خصوص فیزیک، ریاضیات و فلسفه داشتند. تصورش ساده که آشنایی با چنین گروهی، به انیشتین که همیشه با اساتید قالبی خود درگیر بود تا چه حد اعتماد به نفس و دلگرمی داد و ذهنش را آزاد کرد.

تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که محیط پیرامون تاثیر زیادی بر نوآوری دارد. به طوری که مطالعات شرکت گوگل نشان داد بهترین عملکرد تیم‌های کاری در محیط‌های امن صورت می‌گیرد. جایی که در آن اعضا می‌توانند بدون ترس و احساس سرزنش ایده‌های خود را به اشتراک بگذارند.

آنچه روشن است این است که چند سال پس از آغاز جلسه گروه اینشتین، دنیای علم خلاقیتی بی نظیر به خود دید. او همکاری نزدیک خود را با اعضای آکادمی المپیا برای چندین دهه حفظ کرد که نشان از برقراری پیوندی قوی بین آن‌ها دارد. به این ترتیب، میشل بسو و مارسل گراسمن جزو کلیدی‌ترین همکاران وی شدند.

۴. حتی یک نابغه هم می‌تواند اشتباه کند

انیشتین جایگاه والایی در تاریخ به دست آورده است و یکی از بزرگ‌ترین نوابغ ما محسوب می‌شود اما هیچ کدام این‌ها بدان معنا نیست که نظرات او همواره درست بوده‌اند. در واقع، در بعضی موارد او خیلی هم از حقیقت پرت بود! مهم‌ترین آن، عدم پذیرش انیشتین در خصوص مفهوم اصلی نظریه‌ی کوانتوم بود که جهان را بر پایه‌ی حقایق مطلق و نه بر مبنای احتمال در نظر می‌گرفت.

این دیدگاه وی در مناظرهی معروفش با نیلز بور هم نمایان بود. انیشتین به این موضوع اصرار داشت که : «خدا جهان را با تاس انداختن اداره نمی‌کند» و بور با زیرکی پاسخ داد: «انیشتین! دست بردار از گفتن این که خدا چه کار باید کند!» بور نه تنها مباحث را برنده شد بلکه موفق شد مکانیک کوانتوم را در کنار نسبیت به عنوان بخشی از مدل فیزیکی استاندارد معرفی کند.

پس از آن، کار انیشتین به عنوان یک دانشمند جدی تقریبا تمام شد. جی رابرت اوپنهایمر، سرپرست پروژه‌ی منهتن در توسعه‌ی بمب اتمی، رییس انیشتین در موسسه‌ی مطالعات پیشرفته شد و یک بار خاطرنشان کرد که انیشتین کاملا دیوانه است!

با وجود این شکست‌ها، باز هم موفقیت‌های انیشتین از اکثر مردم بیشتر بوده است. مناظره‌ی او با بور هنوز هم در گفتمان‌های علمی بررسی می‌شود. تردید او نسبت به فیزیک کوانتوم منجر به شکل‌گیری پارادوکس معروف EPR شد که به نوبه‌ی خود دستاوردهای دیگری نظیر دورنوردی کوانتومی و محاسبات کوانتومی را رقم زد.

ما تمایل داریم که بیشتر انیشتین را فردی خارق‌العاده و بسیار خلاق بدانیم. هر چند که او سزاوار چنین دیدگاهی است اما آنچه در موفقیت وی سهم داشت ورای این‌ها بود. او تلاش کرد، اشتباه کرد و حتی در مقابل همسر اولش میلوا ماریک رفتار ظالمانه‌ای نشان داد. تنها دستاوردهای انیشتن را به خاطر نسپاریم. بلکه به این بیندیشیم که او چطور آن‌ها را به دست آورد و چه هزینه‌هایی برای آن‌ها پرداخت.